عناصر ارتباطات ما
در ارتباط با دیگران، اگر به عناصر ارتباطی توجه کنیم، نکات زیبایی را می توانیم از آن برداشت کنیم. عناصر اصلی ارتباطات انسانی در سه عنصر: فرستنده، پیام و گیرنده بیان شده است.
اگر چه که در یک ارتباط، عناصر دیگری هم دخیل هستند اما بدون پارازیت های ارتباطی، و بدون کانال های ارتباطی، بازخوردها و فیدبک ها و رمزگذاری و رمزگشایی های ارتباطی، همان سه عنصر اصلی ای که یک ارتباط را با دیگری شکل می دهد همین سه عنصر است.
تعریف[1] این عناصر واضح است. چرا که هر روزه ما نیز بارها از این سه عنصر در ارتباطامان استفاده می کنیم:
فرستنده کسی است که ارتباط برقرار می کند و یا پیامی را که می تواند کلامی، احساسی، رفتاری، فکری و بینشی و .. باشد به دیگری منتقل کند.
پیام آن چیزی است که بین طرفین ارتباط منتقل می شود. چه پیام همان مراد جدی فرستده باشد و چه اینکه برداشت های متفاوت گیرنده. به هر حال در هر دو صورت پیامی منتقل شده است. اما اگر این پیام، برداشت های خود گیرنده باشد، ما می گوییم که در این ارتباط، به صورت کامل، ارتباط برقرار نشده است.
عنصر دیگر، گیرنده یا مخاطب است که فرد یا گروهی هستند که پیامی را که فرستنده ای فرستاده است، می گیرند.
با توجه به این مسائل، به نظر شما، اگر بخواهیم همین سه عنصر ارتباطی را در ارتباط ما با خداوند متعال بیان کنیم، چگونه می توانیم از این تعاریف و تطبیق آن ها بر این نوع از ارتباط، استفاده کنیم؟ آیا می توانیم این نوع ارتباطی بین انسان ها را به ارتباط بین خدا با انسان و انسان با خدا تعمیم داد؟
————————————–
[1] برای مطالعه بیشتر در این خصوص، رجوع کنید به جامعه شناسی ارتباطات، دکتر باقر ساروخانی، ص 37-42.
اینگونه دعوت کننده به سمت معصومین علیهم السلام باشیم
در تبلیغ معارف دینی، بیان این نکته در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل می شود جای تأمل بسیار دارد.
که ایشان می فرمایند اینگونه دعوت کننده مردم به سمت ما باشید. و بیاندیشیم که تا چه اندازه دعوت کننده ایم؟
امام صادق علیه السلام:كُونُوا دُعاةً إِلَينا بِالكَفِّ عن مَحارِمِ اللَّهِ
با خويشتندارى از حرام هاى خدا مردم را به سوى ما دعوت كنيد
دانشنامه قرآن و حدیث: ج 15, ص 218, ح 282
از امروز که این روایت را خواندیم، این نیت را نیز در ترک محارم الهی داشته باشیم که بدین وسیله، می خواهیم دعوت کننده مردم به سمت معصومین علیهم السلام و خداوند باشیم. ان شاالله
وظیفه استفاده از فرصت عظیم ترویج معارف اسلامی...
مقام معظم رهبری دامت برکاته، بیانات عمیق و پر نکته ای را در مورد استفاده از رسانه ها و فرصت ترویج معارف اسلامی بیان کرده اند. ایشان فرمودند:
«من و شما باید زمینه را فراهم کنیم که بتوانیم به آنها (جوان ها) جواب دهیم. این فرصت تا امروز کی برای روحانیت وجود داشته؟ علاوه بر این، ابزارهای تسهیل کننده، مثل رایانهها و ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی و سایبری هم که الان در اختیار شماست. اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، میتوانید یک کلمه حرف درست خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمی شناسید، برسانید.
این فرصت فوقالعادهای است، نباید این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شود، خدای متعال از من و شما روز قیامت سوال خواهد کرد. از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما برای ترویج معارف اسلامی چه استفادهای کردید؟ نظام اسلامی یک چنین خدمتی به ما معممین و روحانیون کرده، مگر میتوانیم خودمان را کنار بگیریم؟»[1]
شمایی که دستی در بیان معارف در فضای مجازی دارید، از این بیانات معظم اله، این برداشت را نمی کنید که تبلیغ اینترنتی و ترویج معارف اسلامی در فضای مجازی و استفاده از ابزار رایانه و اینترنت و دیگر ابزار، وظیفه ای است که بر دوش ماست و روز قیامت از آن پرسش خواهیم شد؟
این وظیفه را بشناسیم و بر انجامش همت کنیم.
———————————
[1] بيانات مقام معظم رهبری در ديدار علما و روحانيون خراسان شمالی 19/07/1391
سه نکته برجسته در تشکر رهبر معظم انقلاب از ملت در خلق حماسه عظيم 22بهمن91
در بیانات مقام معظم رهبری دام ظله ، نکات برجسته ی بسیاری قابل مشاهده است.
اگر فایل صوتی را گوش بدهیم، با تاکیدهای صوتی رهبر بیشتر این اهمیت را درک خواهیم کرد.
سه نقطه برجسته در بیانات معظم اله برای بنده بسیار شیرین است. این سه نقطه را در این جا بیان می کنیم:
بصیرت عمیق مردم در تشخیص موقعیت و حرکت به وقت:
از بصیرت و بینش مردم یاد می کنند. و این بصیرت را چنان مهم و با شکوه بیان می کنند که انسان به شعف می آید که چه پیشرفت بینشی ای در عقول مردم ایران نسبت به چهل سال قبل، پیدا شده است. و نتیجه این پیشرفت بینشی، که در اثر انقلاب و تغییری است که خود مردم دست به آن زدند و خداوند به این تغییر برکت داده است، این می شود که در زمانی که دشمن تصور کرده که مردم آرام هستند و دیگر حمایت از نظامی را که بر پایه اسلام بنیان گذاری شده نمی کنند، به میدان می آیند و حمایت های خود را بیشتر از پیش نشان می دهند.حقیقتا کار بزرگی انجام دادند و به وقت و به جا، درست همان وقتی که …. [1]
این یک طرف اهمیت این قضیه است.
حضور قشرهای مختلف:
طرف دیگر، بحث حضور جوانانی است که زمان انقلاب را درک نکرده اند اما با تمام سختی ها، باز هم پای اسلام و انقالبشان ایستاده اند. جوانی که دشمن سعی کرده با ابزار آلات مختلف و تهاجم های فرهنگی، میراث او را به تاراج ببرد. این جوان در کنار پیران و انقلابیون سی سال قبل، به میدان می آید. این یعنی انقلاب را از خودش می داند. یعنی او نیز هم اکنون خود را فرزند انقلاب می داند. و این است آن نعمت بسیار بزرگی که خداوند به کشور ما داده است. این واقعا بزرگ ترین نعمت الهی است که اگر انسان بتواند همه ی عمر را شکر کند، باز هم نمی تواند از ادای شکر الهی بر بیاید. [2]
کشورهایی بوده اند که انقلاب داشتند اما به علت همسو نشدن نسل های جدیدشان، آن عزت و استقلال را از دست داده اند.
این هم یک طرف اهمیت این قضیه است.
انقلاب اسلامی، مردمی است:
طرف دیگر، زمانی که رهبر، طرز حمایت و پشتیبانی و سالگرد انقلاب گرفتن ایرانیان را با دیگر کشورها مقایسه می کنند، می خواهند این نکته را بیان کنند که انقلاب اسلامی ایران، توسط خود مردم شکل گرفت و ادامه پیدا کرد و می کند. وقتی اتحاد مردمی باعث انقلابی شود، دشمن هر چقدر هم تلاش کند نمی تواند با ملت مبارزه کند. آن هم ملتی همچون ایرانیان که سالگرد انقلابشان اینگونه است. چه برسد زمانی که بخواهند به کشور و میهن و ارزش ها و باورهایشان تهاجم کنند. آن وقت دیگر چه خواهد بود. این را دشمن می بیند و می فهمد و تحیلیل می کند و نتیجه می گیرد که نمی شود با این ملت مواجه شد. [3]
قسمت های سبزرنگ، بیانات معظم اله می باشد. متن کامل و صوت بیانات رهبری دامت برکاته
—————————————–
[1] حسن کار و هنر بزرگ و برجسته این است که مردم این را می دانند. با شجاعت، با بصیرت ، با موقع شناسی، از این داشته ی خود، از این ثروت عظیم خود که مایه عزت و استقلال آن هاست، حمایت می کنند . درست در همان جایی که باید حضور خودشان را نشان بدهند، نشان می دهند که ملاحظه کردید دیروز در تهران ، در سراسر ایران مردم با همه وجود، آمدند وارد این میدان شدند. این خیلی پدیده عجیبی است. این خیلی حادثه مهمی است.
…
حقیقتا کار بزرگی انجام دادند و به وقت و به جا، درست همان وقتی که دشمنان این ملت و دشمنان استقلال این ملت و دشمنان عزت این ملت انتظار داشتند که مردم پاسخ ندهند به ندای انقلاب و ندای جمهوری اسلامی و جدایی بین مردم و نظام اسلامی و اسلام را مشاهده کنند، درست در همین موقع مردم با حضور خودشان، دشمن را ناکام کردند. دشمن را مایوس کردند.
[2] خیلی اهمیت دارد که بعد از گذشت 34 سال از اولین 22 بهمن، این طور مردم در صحنه حاضرند، اینجور می یان؛ مرد، زن ، پیر، جوان، جاهای مختلف، قشرهای مختلف، همه جور، همه جا، همه کس، حضور پیدا می کنند. این واقعا بزرگ ترین نعمت الهی است که اگر انسان بتواند همه ی عمر را شکر کند، باز هم نمی تواند از ادای شکر الهی بر بیاید.
[3] حقیقتا پدیده عجیبی است. شما نگاه کنید به کشورهایی که انقلاب کردند، ببینید این ها سالگردهای انقلاب را چه جوری برگذار می کنند. خیلی حدّت کنند بعد از دوسال، سه سال، سالگرد انقلاب به این است که عدهای اون جا وایستند، و عده ای هم این جا بیایند و رژه بروند، نیروهای مسلح و امثال این ها. این جا کار روی دوش خود مردم است. مردم خود را صاحبان انقلاب می دانند که هستند. صاحبان کشور می دانند که هستند.
چه کار فرهنگی ای بکنیم؟
می خواهید تاثیر گذار باشید؟
می خواهید کار فرهنگی بکنید؟
می خواهید حرکت داشته باشید و قدمی برای دولت مهدوی بردارید؟
می خواهید؟
اول باید بدانید که چه کار فرهنگی ای باید بکنید…
چه زمانی بیاموزیم؟ در چه سنّی؟
جوانی سنی است که بیشتر باید آموخت. یکی از علت هایش، اثری است که از این آموختن برجا می ماند گویا که این اثر از بین رفتنی نیست:
رسولُ اللّه ِ صلي الله عليه وآله : مَن تَعَلَّمَ فى شَبابِهِ كانَ بِمَنزِلَةِ الرَّسمِ فى الحَجَرِ ، ومَن تَعَلَّمَ وهُو كبيرٌ كانَ بمَنزِلَةِ الكِتابِ علي وَجهِ الماءِ . [1]
هر كه در جوانى دانش آموزد علم او همچون نقشى است كه بر سنگ حكّ شود ، و هر كه در بزرگسالى بياموزد كارش همچون نوشتن بر روى آب است .
همچنین کلام پیامبر صلی الله علیه و آله علم اموزی در جوانی را بسیار دارای اهمیت می کنند. چرا که علم و دانش در جوانی به انسان داده می شود:
رسولُ اللّه ِ صلي الله عليه وآله : ما بَعَثَ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّا إلاّ و هُوَ شابٌّ و لا اُوتِيَ عالِمٌ عِلما إلاّ وَ هُوَ شابٌّ .[2]
خداوند عزّ و جلّ ، هيچ پيامبرى را جز در جوانى، مبعوث نكرد، و به هيچ دانشمندى، جز در جوانى، دانش عطا نشد.
و کلام بسیار زیبایی که همیشه جلوی چشم جوانان باید باشد. یا باید دانشمند بود. یا در حال دانش آموختن :
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : لَستُ اُحِبُّ أن أرى الشّابَّ مِنكُم إلاّ غاديا في حالَينِ : إمّا عالِما أو مُتَعَلِّما ، فإن لَم يَفعَلْ فَرَّطَ ، فإن فَرَّطَ ضَيَّعَ ، و إنْ ضَيَّعَ أثِمَ ، و إن أثِمَ سَكَنَ النارَ و الذي بَعَثَ مُحمّدا بِالحَقِّ .[3]
دوست ندارم جوان شما را جز در دو حال ببينم : دانشمند يا دانش آموز ؛ زيرا اگر چنين نباشد كوتاهى كرده و چون كوتاهى كند ، ضايع گشته و چون ضايع گردد ، گنهكار باشد و چون گنهكار باشد ، سوگند به آن كه محمّد را بحقّ برانگيخت ، در آتش جاى گيرد …
فرصت را از دست ندهیم که « شَيئانِ لا يَعرِفُ فَضلَهُما إلاّ مَن فَقَدَهُما : الشَّبابُ، وَ العافِيَةُ . »[4]
ارزش دو چيز را جز آنان كه آنها را از دست دهند ، نمى شناسند : جوانى و آرامش .
————————————-
[1] بحار الأنوار : ١/٢٢٢/٦ .
[2] میزان الحکمه، ج5، ص 461 به نقل از فردوس الأخبار : ٤/٣٧٢/٦٦١١ .
[3] الأمالي للطوسي : ٣٠٣/٦٠٤ .
[4]غرر الحكم : ٥٧٦٤ .
آیا صلاحیت نوشتن در فضای مجازی را داریم؟
اخیرا برخی افراد، به محض اینکه کسی را برای شنیدن حرف های خود نمی یابند، یا دچار مشکل و سرگردانی ای می شوند، به جای پناه بردن به حضرات معصومین و درد و دل کردن با آنان و استفاده از زمان سحر و فرصت مناجات با خدا، به دنیای مجازی نت پناه می آورند و شروع می کنند به نوشتن. و دچار چه آسیب های جدی ای می شوند بماند.
اما آن چیزی که در این جا و با نظرات شما-اگر لطف بفرمایید- می خواهیم بررسی کنیم این است که چه کسانی صلاحیت نوشتن در فضای مجازی را دارند و چطور باید در فضای مجازی نوشت. تا به حال به این دو مطلب فکر کرده اید؟
انجام هر کاری مستلزم دانستن الفبای اولیه برای ورود در آن کار هست که این الفبا باید آموخته شود.
طرز برخورد با مخاطبین. سبک ها و قالب های نگارش. محتواهایی که قابلیت انتشار دارند ، داشتن چارچوب برای حضور در این فضا و رعایت آن ها جهت حفظ دین و تقوا و معنویت روحی انسان و غیره و غیره…که خیلی از ماها حتی الفبای حضور در نت رو هم نداریم و نمی دانیم هم که باید بیاموزیم…
اما هدف دار بودن ، مهم تر از هر چیزی است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله): اَجوَدُکُم مِن بَعدی رَجُلٌ عَلِمَ عِلماً فَنَشَرَ عِلمَهُ؛
بخشنده ترین شما پس از من کسی است که دانشی بیاموزد آنگاه دانش خود را بپراکند.
محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ح13825
و می توان این طور برداشت کرد که آنچه که در آن زمینه علم داریم رو به نشر بگذاریم…همراه با استنادهایی که نشان از علمی حرف زدن ما باشد.
اما اگر قصد نشر نداریم، دانشی بیاموزیم…که گاها ، فضاهایی برای آموختن دانش، بهتر از نت نیز وجود دارد.
عناصر محتوایی حرکت امام حسین سلام الله علیه3
چقدر این عنصر سوم دل نشین و زیباست و برای ما راهگشا.
بدون کلام و شرحی، دعوتتان می کنم که بخوانید و خود بیاندیشید و شرح دل بر کلام نورانی مقام معظم رهبری دامت برکاته بزنید که فرمودند:
«عنصر سوم، عاطفه است؛ يعني هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه يک نقش تعيين کننده اي ايجاد کرده است، که باعث شد مرزي بين جريان عاشورايي و جريان شيعي با جريان هاي ديگر پيدا شود. حادثه ي عاشورا، خشک و صرفاً استدلالي نيست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گريه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظيمي است؛ لذا ما را امر مي کنند به گريستن، گرياندن و حادثه را تشريح کردن. زينب کبري (سلام اللَّه عليها) در کوفه و شام منطقي حرف مي زند، اما مرثيه مي خواند؛ امام سجاد بر روي منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموي مي کوبد، اما مرثيه مي خواند. اين مرثيه خواني تا امروز ادامه دارد و بايد تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضاي عاطفي و در فضاي عشق و محبت است که مي توان خيلي از حقايق را فهميد، که در خارج از اين فضاها نمي توان فهميد. اين سه عنصر، سه عنصر اصليِ تشکيل دهنده ي حرکت عاشورايي حسين بن علي (ارواحنافداه) است که يک کتاب حرف است و گوشه اي از مسائل عاشوراي حسيني است؛ اما همين يک گوشه براي ما درسهاي فراواني دارد.»[1]
——————-
[1] بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار روحانيان و مبلغان در آستانه ى ماه محرم، 1384/11/05
عناصر محتوایی حرکت امام حسین سلام الله علیه2
در پست قبل عنصر اول را که منطق و عقل در حرکت امام حسین سلام الله علیه بود خواندیم.
پای صحبت مقام معظم رهبری، دامت برکاته، می نشینیم تا حکمت بیاموزیم و ببینیم عنصر دوم حرکت امام حسین سلام الله علیه که بر پایه عقل و منطق نیز هست چیست و کجای جریان، نمود پیدا کرده است.
ایشان می فرمایند:
« عنصر دوم، حماسه است؛ يعني اين مجاهدتي که بايد انجام بگيرد، بايد با عزت اسلامي انجام بگيرد؛ چون «العزّةللَّه و لرسوله و للمؤمنين». مسلمان در راهِ همين حرکت و اين مجاهدت هم، بايستي از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلوميت، چهره را که نگاه ميکني، يک چهره ي حماسي و عزتمند است. اگر به مبارزات سياسي، نظاميِ گوناگونِ تاريخ معاصر خودمان نگاه کنيد، حتي آنهايي که تفنگ گرفته اند و به جنگ روياروي جسمي اقدام کرده اند، مي بينيد که گاهي اوقات خودشان را ذليل کردند! اما در منطق عاشورا، اين مسأله وجود ندارد؛ همان جايي هم که حسين بن علي (عليه السّلام) يک شب را مهلت مي گيرد، عزتمندانه مهلت مي گيرد؛ همان جايي هم که مي گويد: «هل من ناصرٍ» - استنصار مي کند - از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جايي که در بين راه مدينه تا کوفه با آدمهاي گوناگون برخورد مي کند و با آنها حرف مي زند و از بعضي از آنها ياري ميگيرد، از موضع ضعف و ناتواني نيست؛ اين هم يک عنصر برجسته ي ديگر است. اين عنصر در همه ي مجاهداتي که رهروان عاشورايي در برنامه ي خود مي گنجانند، بايد ديده شود. همه ي اقدام هاي مجاهدت آميز - چه سياسي، چه تبليغي، چه آنجايي که جاي فداکاري جاني است - بايد از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسه ي فيضيه، چهره ي امام را نگاه کنيد: يک روحاني اي که نه سرباز مسلح دارد و نه يک فشنگ در همه ي موجودي خود دارد، آنچنان با عزت حرف ميزند که سنگيني عزت او، زانوي دشمن را خم مي کند؛ اين موضع عزت است. امام در همه ي احوال همينطور بود؛ تنها، بي کس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزيز؛ اين چهره ي امام بزرگوار ما بود. خدا را شکر کنيم که ما در زماني قرار گرفتيم که يک نمونه ي عيني از آنچه را که بارها و سال ها گفته ايم و خوانده ايم و شنيده ايم، جلوي چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را ديديم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.»[1]
————————-
[1] بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار روحانيان و مبلغان در آستانه ى ماه محرم، 1384/11/05
عناصر محتوایی حرکت امام حسین سلام الله علیه1
در بیانات روشنگر و عالمانه مقام معظم رهبری دامت برکاته به سه عنصر مهم در حرکت مهم تاریخی و فرهنگ ساز عاشورا اشاره شده است که به جهت اهمیت و نشر این سه عنصر، عین بیانات معظم الله را در سه پست(هر پست، یک عنصر) خدمت شما تقدیم می داریم.
ایشان می فرمایند:
« عاشورا يک حادثه ي تاريخيِ صرف نبود؛ عاشورا يک فرهنگ، يک جريان مستمر و يک سرمشق دائمي براي امت اسلام بود. حضرت ابي عبداللَّه (عليه السّلام) با اين حرکت - که در زمان خود داراي توجيه عقلاني و منطقي کاملاً روشني بود - يک سرمشق را براي امت اسلامي نوشت و گذاشت. اين سرمشق فقط شهيد شدن هم نيست؛ يک چيزِ مرکب و پيچيده و بسيار عميق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابي عبداللَّه (عليه السّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.
عنصر منطق و عقل در اين حرکت، در بيانات آن بزرگوار متجلي است؛ قبل از شروع اين حرکت، از هنگام حضور در مدينه تا روز شهادت. جمله، جمله ي اين بيانات نوراني، بيان کننده ي يک منطق مستحکم است. خلاصه ي اين منطق هم اين است که وقتي شرايط وجود داشت و متناسب بود، وظيفه ي مسلمان، «اقدام» است؛ اين اقدام خطر داشته باشد در عاليترين مراحل، يا نداشته باشد. خطرِ بالاترين، آن است که انسان جان خود و عزيزان و نواميس نزديک خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اينها چيزهايي است که از بس تکرار شده، براي ما عادي شده، در حالي که هر يک از اين کلمات، تکان دهنده است. بنابراين، حتي اگر خطر در اين حد هم وجود داشته باشد، وقتي شرايط براي اقدام متناسبِ با اين خطر وجود دارد، انسان بايد اقدام کند و دنيا نبايد جلوي انسان را بگيرد؛ ملاحظه کاري و محافظه کاري نبايد مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافيتِ جسماني نبايد مانع راهِ انسان شود؛ انسان بايد حرکت کند. اگر حرکت نکرد، ارکان ايمان و اسلام او بر جا نيست. «انّ رسول اللَّه (صلّي اللَّه عليه وآله) قال: من رأي سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه و لم يغيّر عليه بفعل و لاقول کان حقّا علي اللَّه ان يدخله مدخله»؛ منطق، اين است. وقتي اساس دين در خطر است، اگر شما در مقابل اين حادثه ي فزيع، با قول و فعل وارد نشويد، حقِ علي اللَّه است که انسان بي مسؤوليت و بي تعهد را با همان وضعيتي که آن طرف مقابل - آن مستکبر و آن ظالم - را با آن روبه رو مي کند، مواجه کند.
حسين بن علي (عليه السّلام) در خلال بيانات گوناگون - در مکه و مدينه و در بخش هاي مختلف راه، و در وصيت به محمد بن حنفيه اين وظيفه را تبيين کرده و آن را بيان فرموده است. حسين بن علي (عليه السلام) عاقبتِ اين کار را مي دانست؛ نبايد تصور کرد که حضرت براي رسيدن به قدرت - که البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و براي آن قدرت حرکت کرد؛ نه، هيچ لزومي ندارد که يک نگاه روشنفکرانه ما را به اينجا بکشاند. نخير، عاقبت اين راه هم بر حسب محاسبات دقيق براي امام حسين (عليه السّلام) با روشن بيني امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آنقدر اهميت دارد که وقتي شخصي با نفاستِ جان حسين بن علي (عليه السّلام) در مقابل اين مسأله قرار مي گيرد، بايد جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد؛ اين براي مسلمان ها تا روز قيامت درس است و اين درس عمل هم شده است و فقط اينطور نبوده که درسي براي سرمشق دادن روي تخته ي سياه بنويسند، که بعد هم پاک بشود؛ نه، اين با رنگ الهي در پيشاني تاريخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.»[1]
—————————-
[1] بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار روحانيان و مبلغان در آستانه ى ماه محرم، 1384/11/05
عالم عامل، عارف است.
عالم عامل، عارف است. این بیان را در برخی سخنرانی های علما شنیده بودم و آن طور که بنده برداشت می کنم، توجهشان به عمق این کلمات است. عالم. عامل. عارف.
ابتدا باید بدانیم که فرد عارف را چه کسی می دانیم؟ به ویژگی های مصداقی عرفا اشاره نمی کنم بلکه عارف ، با توجه به معنای واژه ای اش، فردی است که شناخت داشته باشد. عارف بالله که می گویند یعنی شناخت خداوند. و شناخت و معرفت الهی است که عارف را دارای مقامات می کند. پس برای اثبات این مدعا که عالم عامل، عارف است، باید اثبات کنیم که عالم عامل است که به درجه ای از شناخت خداوند رسیده است.
برای اثبات این بیان، ابتدا باید معنای عالم را بررسی کنیم. و همه چیز در همین بررسی معنای عالم است. این بررسی فقط از روایات بیان می شود تا شکی در آن نباشد و این طور باشد که سر کلاس درس اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نشسته ایم. پاسخ به دو سوال در این جا کمک کننده ماست.
- عالم، در کلام معصومین چه کسی است؟
1. عالم كسى است كه دانش او وى را به پارسايى و پرهيزگارى و دل بركندن از دنياى فانى و شيفتگى به بهشت فرا خواند [1]
2. عالم كسى است كه به علم عمل كند، هر چند كم عمل باشد.[2]
- ثمره علم، چه چیزی است؟
وقتی ثمره علم مشخص شود، می توان فهمید که آیا عالم، عارف بالله می تواند باشد یا خیر.
ثمرات علم در کلام معصومین این چنین بیان شده است:
1. علم ، عمل را در پی خود صدا می زند و در پی دارد. [3]
2. علم، عبادت را در پی دارد.[4] عبادت به معنای عام آن که اطاعت از حق و هدف از خلقت بیان شده است.
3. علم، اخلاص در عمل را در پی دارد. [5]
با این بیانات درر بار معصومین علیهم السلام، صحت این جمله که عالم عامل، عار ف است واضح می شود. حتی نیازی به لفظ عامل هم نبود، چه اینکه عالم واقعی، عامل هم هست. زیرا علم ، عمل را طلب می کند.
اما چگونگی تطبیق آیه انما یخش الله من عباده العلماء، اگر چه که این آیه نیز در روایات بیان شده است و منظور را بیان کرده اند، اما با این روایات نیز می توان آیه را بیان کرد به این صورت که :
یکی از مقامات و نتایجی که شناخت خداوند در پی دارد، شناخت و درک و فهم فقر ذاتی انسان و و شناخت عظمت خداوند تبارک و تعالی است که منجر به خشیت و تواضع می شود. و این جا شاهد مثال آیه شریفه ای است که بیان فرموده اند: انما یخشی الله. نتیجه شناخت خداوند، درک عظمت خدا و در نتیجه خشیت خداوند است. و این خشیت را کسی ندارد جز علما. من عباده العلماء.
پس، عالمی که حقیقتا عالم باشد(اهل عمل)، عارف بالله است.
اگر چه که مصادیق علما در طول تاریخ مختلف بوده ولی همه آن ها نقطه اشتراکشان در همین بیان است. اگر نبود، عالم نبودند و عارف نبودند. بنابراین بیشتر خصوصیات نیک اخلاقی در علما یکسان است. زیرا سر منشأ آن ها یکسان است. منشأ خداست. فضل خدا. لطف خدا. صفات نیکو که الهام شده به انسان [6]است و فطری انسان است.
عالم به دل و جان می بیند. همان بیانی که در مورد عرفا بسیار می گویند که عارف به دل و جان می بیند.قال امیرالمومنین علی عليه السلام : العالِمُ يَنظُرُ بِقَلبِهِ و خاطِرِهِ . عالم با دل و جانِ خود نگاه مى كند [7]
————————————-
[1] امام علی علیه السلام می فرمایند: إنَّما العالِمُ مَن دَعاهُ عِلمُهُ إلَى الوَرَع وَ التُّقى، وَ الزُّهدِ في عالَمِ الفَناءِ، و التَّوَلُّهِ بِجَنَّةِ المَأوى. غرر الحكم : ٣٩١٠.
[2] قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ألا وَ إنَّ العالِمَ مَن يَعمَلُ بِالعِلمِ و إن كانَ قَليلَ العَمَلِ . ثواب الأعمال : ٣٤٦.
[3] رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنَّ العِلمَ يَهتِفُ بِالعَمَلِ ، فإن أجابَهُ وَ إلاّ ارتَحَلَ . علم، عمل را صدا مى زند، اگر پاسخش را بدهد مى ماند و گر نه مى رود. عوالي اللآلي : ٤/٦٦/٢٦ ؛ الإمامُ عليٌّ عليه السلام : ثَمَرَةُ العِلمِ العَمَلُ بِهِ ميوه دانش، به كار بستن آن است. الترغيب و الترهيب : ١/١٢٧/١٦.
[4] قال امیرالمومنین علی علیه السلام : ثَمَرَةُ العِلمِ العِبادَةُ ميوه دانش، پرستش است غرر الحكم : ٤٦٠٠.
[5] قال امیرالمومنین علی علیه السلام : ثَمَرَةُ العِلمِ إخلاصُ العَمَلِ .ميوه دانش، خالص گردانيدن عمل [براى خدا ]است. غرر الحكم : ٤٦٤٢.
[6] فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا(الشمس/8) سپس پليدکاري و پرهيزگارياش را به آن الهام کرد
[7] غرر الحكم : ١٢٤١.
محبوب ترین دوستانم باشید
تا به حال، وقت گذاشته اید که روی یک جمله، ساعتی بیاندیشید؟ یک ساعت فقط. که بشویم مصداق اندیشیدن یک ساعته ای که برتر از هفتاد سال عبادت است. یک ساعت بیاندیشیم روی جمله ای حکمت آمیز و در سایه این اندیشه ای که خداوند، به آن برکت و نور می دهد، اعمالی انجام دهیم که اگر این اندیشه نبود، بعد از هفتاد سال هم شاید با این نوع نیت ، این عمل را انجام نمی دادیم.
اگر کمی در این اندیشه بودیم که امام صادق علیه السلام فرمودند، چه نتایج رفتاری ای برایمان می داشت؟
امام صادق عليهالسلام : اَحَبُّ إخواني إلَىَّ مَن أهدى إلَىَّ عُيوُبي ؛
امام صادق عليهالسلام :محبوبترين برادرم كسى است كه عيبهايم را به من هديه كند.
تحف العقول ، ص 366 .
کسی که عیب هایم را … این یعنی من سراپا عیب هستم. و هر مرحله و درجه ای که رشد می کنم، نسبت به درجه بالاتر ، باز هم نقصی و عیبی دارم که جا دارد برطرف شود.
کس دیگری به من هدیه دهد. این یعنی من خودم نمی توانم به تمام عیوب خود واقف شود و نیاز دارم به لطف دیگران که مرا آگاه سازند. و چقدر خوب است کسی که مرا به این آگاه کند تا بتوانم بهتر شوم.
به من هدیه دهد. این یعنی گفتن عیب هایم نه برای او حالت سرزنش باید داشته باشد و تحقیر کننده و نه من باید این برداشت تحقیر شدن و سرزنش شدن را داشته باشم. هدیه است. انسان از هدیه خوشحال می شود. هدیه ایست که او را در راه الهی کمک کار است. چقدر زیباست چنین هدیه ای. چرا این هدیه را نپذیرم و رد کنم. می پذیرم.
محبوب ترین برادرانم. این ثمره چنین بینش و تفکری است. کسی که این باور را داشته باشد که دوستان و برادرانش به او هدیه ای می دهند و وقتی هدیه را می گیرد می بیند که نواقص و عیوبش است و به او می گویند که این قسمت ها را خوب است برطرف کنی و … و کمک کار او در مسیر رشد هستند، مسلم است که من از چنین فردی خوشحال شده و او را بواسطه کمکی که به من می کند ، دوست تر می دارم.
و خداوند، بهترین دوستان است زیرا در قرآن عیوب کلی ما انسان ها را گفته و به ما این تذکر را داده که بنده من، عجول و حریص و بداخلاق و غیره نباش.
بیان ساده دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان
دعای روز هشتم:
اَللّـهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ رَحْمَةَ الاَْيْتامِ، وَاِطْعامَ الطَّعامِ،
خدايا روزيم گردان در اين ماه مهرورزى نسبت به يتيمان و خوراندن طعام
وَاِفْشآءَ السَّلامِ، وَصُحْبَةَ الْكِرامِ، بِطَوْلِكَ يا مَلْجَاَ الاْمِلينَ
و به آشكار كردن سلام و هم نشينى با كريمان به فضل و كرمت اى پناه آرزومندان
در روز هشتم، طبق این دعا چه می خواهیم؟
رَحْمَةَ الاَْيْتامِ : رحم کردن و رحمت به یتیم، از مواردی است که موجبات ورود در بهشت را برای انسان فراهم می کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله، می فرمایند: إنّ في الجَنَّةِ دارا يُقالُ لَها : دارُ الفَرَحِ ، لا يَدخُلُها إلاّ مَن فَرَّحَ يَتامَى المُؤمنينَ در بهشت سرايى است كه به آن «شادى سرا» گفته مى شود و تنها كسى وارد آن مى شود كه ايتام مؤمنان را شاد سازد. كنز العمّال : ٦٠٠٨.
رحم و مهربانی با ایتام، موجب جلا قلب انسان می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به کسی که از قساوت قلبش، شکوه می کرد، می فرمایند: رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ـ لِرجُلٍ يَشكو قَسوَةَ قَلبِهِ ـ : أ تُحِبُّ أن يَلينَ قَلبُكَ ، و تُدرِكَ حاجَتَكَ ؟: اِرحَمِ اليَتيمَ و امسَحْ رأسَهُ ، و أطعِمْهُ مِن طَعامِكَ ، يَلِنْ قَلبُكَ و تُدرِكْ حاجَتَكَ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به مردى كه از سنگدلى خود شكايت كرد ـ فرمود: آيا دوست دارى نرمدل شوى و به خواسته ات برسى؟ به يتيم مهربانى كن و دست محبت بر سر او كش و از غذايت به او بخوران؛ در اين صورت دلت نرم مى شود و به خواسته ات مى رسى.نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار حضرت رسول ص، ص: 160
از این دعا می فهمیم که در مقابل نعمت هایی که خدا به ما داده چه کنیم. در مقابل ایتام، باید رحمت داشته باشیم. در مورد طعام، باید به دیگران داده و دیگران را اطعام کنیم. در مورد سلام، بلند سلام کنیم، در مورد نعمت افراد کریم، با آنان هم نشینی کنیم.
اَللّـهُمَّ ارْزُقْنى همه را از خداوند طلب می کنیم.با نیکان هم نشین باشم. با اطعام بپردازم. به آشکار کردن سلام که از سنت های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، بپردازم. این ها همه روزی های خداوند است که ما می خواهیم خداوند آن را رزق ما بگرداند.
بِطَوْلِكَ يا مَلْجَاَ الاْمِلينَ به حق انعمام و نعمتهایی که به ما داده ای، ای کسی که محل پناه آرزمندان هستی ، این موارد را روزی ما بگردان
بیان ساده دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان
دعای روز هفتم:
اَللّـهُمَّ اَعِنّى فيهِ عَلى صِيامِهِ وَقِيامِهِ، وَجَنِّبْنى فيهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَ اثامِهِ،
خدايا ياريم كن در اين ماه بر روزه و شب زنده داريش و دورم بدار در آن از لغزشها و گناهانش
وَارْزُقْنى فيهِ ذِكْرَكَ بِدَوامِهِ، بِتَوْفيقِكَ يا هادِىَ الْمُضِلّينَ
و روزيم كن در آن ذكر خود را بطور دوام و يكسره به توفيق خود اى راهنماى گمراهان
در روز هفتم، طبق این دعا چه می خواهیم؟
اَللّـهُمَّ اَعِنّى یاری ام کن. خداوند تبارک و تعالی به ما می گوید در کارهایتان از نماز و صبر استعانت بجویید يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ [1] همدیگر را یاری کنید وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى [2] و ما از خداوند، می خواهیم یاری مان کند که بتوانیم ازصبر و نماز یاری بجوییم و به یکدیگر یاری برسانیم
جَنِّبْنى جنب در لغت به معنای کنار [3]است. از خدا می خواهیم که ما را از هَفَواتِ [5]، اشتباه ها و لغزش ها ، و عقوبتی که بواسطه خطا و گناهان، بر ما روا می شود کنار نگه دارد. اثامِه، به معنای جزا و عقوبت گناه است. [4]
در این ماه عبادت که نفس کشیدن ها نیز عبادت است، از خداوند، عبادت با حضور و فهم را طلب می کنیم و ذکر و یادش را می خواهیم اما نه موقت. بلکه به صورت دائم. ذِكْرَكَ بِدَوامِهِ کسی که در تمام لحظات عبادتش، متوجه باری تعالی باشد، گویا دائما در ذکر و یاد او به سر می برد.
طلب توفیقش را می کنیم. ای هدایت کننده گمراهان… پروردگارا، گمراهی های جهلمان را به نور هدایتت، از بین ببر. توفیق می خواهند. خدایا، توفیقمان ده .
————————
[1] يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ(البقرة/153) اي کساني که ايمان آوردهايد از شکيبايي و نماز ياري جوييد زيرا خدا با شکيبايان است
[2] يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا … وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(المائدة/2) اي کساني که ايمان آورده… و در نيکوکاري و پرهيزگاري با يکديگر همکاري کنيد و در گناه و تعدي دستيار هم نشويد و از خدا پروا کنيد که خدا سخت کيفر است.
[3] المفردات في غريب القرآن، ص: 205
[4] الإِثامُ: عُقوبة الإِثمِ الأَخيرة. لسان العرب، ج12، ص: 5
[5] الهَفْوَة، ج هَفَوَات [هفو]: اشتباه و لغزش. فرهنگ أبجدي عربي-فارسي، ص: 960
بیان ساده دعای روز ششم ماه مبارک رمضان
دعای روز ششم:
اَللّـهُمَّ لا تَخْذُلْنى فيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ، وَلاتَضْرِبْنى بِسِياطِ نَقِمَتِكَ
خدايا در اين ماه به خاطر دست زدن به نافرمانيت خوارم مساز و تازيانه هاى عذابت را بر من مزن
وَزَحْزِحْنى فيهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِكَ، بِمَنِّكَ وَاَياديكَ، يا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرّاغِبينَ
و از موجبات خشمت بدان نعمت بخشى و الطافى كه نسبت به بندگان دارى دورم بدار اى آخرين حد اشتياق مشتاقان
در روز ششم، طبق این دعا چه می خواهیم؟
اَللّـهُمَّ لا تَخْذُلْنى خدایا، خوارم مساز. خداوند با این همه رحمتش چطور انسان را خوار می سازد؟ خداوند خوار نمی سازد. انسان به واسطه معصیت و گناهانش است که خود را خوار می سازد. و من معترف هستم به خطاهایم. از خداوند می خواهم که لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِك بواسطه تعرض بر نافرمانی او و معصیت هایم، مرا پیش دیگران و خودش خوار نسازد. و به طور ضمنی از خداوند می خواهم آثار گناهان قبلی ام را محو کند، گناهانم را ببخشاید و نگذارد که گناه دیگری مرتکب شوم که خواری را به دنبال داشته باشد. این دعا و کمک را از خداوند دارم.
وَلاتَضْرِبْنى تازیانه های عذابت را بر من نزن. چرا سیاط و تازیانه ها، چرا من انسان با هشدارها و انذارها بیدار نمی شوم و با یک تازیانه به راه نمی آیم که خداوند مرا به تازیانه های عذابش بزند؟ بِسِياطِ نَقِمَتِكَ کتک زدن در مرحله اخر تربیت است. نکند که من به مرحله اخر تربیتم رفته باشم که خداوند مرا به تازیانه های عذابش بزند بلکه بیدار شوم و شاید زیر این تازیانه ها، در عذاب الهی، جان دهم…
و مرا دور گردان از چیزهایی که موجبات خشم و غضب تو را به دنبال دارد موجِباتِ سَخَطِكَ گاهی یک گناه از فردی خاص، باعث خشم و سخط الهی می شود. و خداوند بعد از آن دیگر او را نمی بخشاید. یکی از چیزهایی که سخط و غضب خدا را در پی دارد، خشم و غضب والدین است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: رِضَى اللَّهِ مَعَ رِضَى الْوَالِدَيْنِ وَ سَخَطُ اللَّهِ مَعَ سَخَطِ الْوَالِدَيْن[1] خشنودى خدا در خشنودى پدرو مادر است و ناخشنودى خدا در ناخشنودى پدر و مادر. دروغگویی، از دیگر مواردی است که خشم الهی را در پی دارد. امام علی علیه السلام می فرمایند: يَكتَسِبُ الكاذِبُ بكِذبِهِ ثلاثا : سَخَطَ اللّه ِ علَيهِ و ….[2] دروغگو با دروغگويى خود سه چيز به دست مى آورد: خشم خدا و …
بِمَنِّكَ وَاَياديكَ ایادی، به معنای نعمت هاست. چنانچه خداوند متعال به حضرت داوود علیه اسلام فرمود: اذْكُرْ أيادِيَّ عِندَهُم . ایادی و نعمتهای مرا به یادشان آور. روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم است که می فرمایند خداوند به حضرت داوود علیه السلام فرمود: أحْبِبْني و حَبِّبْني إلى خَلْقي . قالَ : يا رَبِّ ، نَعَم أنا اُحِبُّكَ ، فكيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلْقِكَ ؟ قالَ : اذْكُرْ أيادِيَّ عِندَهُم ، فإنَّكَ إذا ذَكَرْتَ لَهُم ذلكَ أحَبّوني . [4] مرا دوست بدار و نزد خلقم نيز محبوب گردان. عرض كرد: پروردگارا! من كه دوستت دارم اما چگونه تو را نزد بندگانت محبوب گردانم؟ فرمود: نعمتهايى را كه به آنان داده ام گوشزدشان كن كه اگر خوبيهايم را يادآورشان شوى مرا دوست خواهند داشت.
يا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرّاغِبينَ ای خدایی که منتهای رغبت مشاقان تویی.
———————–
[1] علامه مجلسى، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، 42جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: مكرر، مختلف، ج71 ، ص 80.
[2] عبد الواحد تميمى آمدى، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، 1جلد، دفتر تبليغات - قم، چاپ: اول، 1366 ش، ص: 221.
[3] اليَدُ: النِّعْمة لسان العرب، ج15، ص: 419
[4] علامه مجلسى، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، 42جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: مكرر، مختلف، ج67، ص: 22.
بیان ساده دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان
دعای روز پنجم:
اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فيهِ مِنَ الْمُسْتَغْفِرينَ،
خدايا قرارم ده در اين ماه از آمرزش خواهان
وَاجْعَلْنى فيهِ مِنْ عِبادِكَ الصّالِحينَ اْلقانِتينَ، وَاجْعَلنى فيهِ مِنْ اَوْلِيآئِكَ الْمُقَرَّبينَ،
و قرارم ده در آن از بندگان شايسته فرمانبردارت و بگردانم در اين روز از اولياى مقرب درگاهت
بِرَأْفَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
به مهرت اى مهربانترين مهربانان
در روز پنجم، طبق این دعا چه می خواهیم؟
در این روزهم ، خواسته هایی را از خداوند می خواهیم . ابتدا بپردازیم به اینکه از خدا می خواهیم که این خواسته هایمان را چه کند؟ اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى خداوندا، جعل کن برای من… تا حالا فکر کردیم که این جعلی که می خواهیم از خداوند، به چه معناست؟ طبق معنای لغوی، ما در قالب لفظ جعل، از خداوند خواسته هایمان را به پنج صورت می خواهیم.[1] اوّل بمعنى شروع . دوّم در ايجاد شىء. سوّم در ايجاد شىء از شىء .چهارم تصيير شىء از حالتى بحالتى. پنجم حكم بر چيزى با چيزى . ما از خداوند فقط نمی خواهیم که ما را جزو مستغفرین قرار دهد. یا فقط جزو عباد صالح و … . بلکه می خواهیم وجودمان را به حالت مستغفرین ، عابدین، صالحین، قانتین ، اولیاء مقربین، و … تغییر دهد. می خواهیم حکم بودن صفات این افراد را بر ما بکند. می خواهیم ما را موفق به شروع در این رفتارها بکند. می خواهیم رفتارهای ما را از زمره رفتارهای این گروه ها، ایجاد کند.. همه ی این ها در اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى نهفته است. خیلی چیزها می خواهیم با یک عبارت اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى.
اما در چه گروه هایی باشیم؟ این گروه ها مگر چه ویژگی هایی دارند ؟ این ها مطالب عمیقی است که نیاز به بیان طولانی دارد و این جا صرفا اشاره ای می کنیم.
مِنَ الْمُسْتَغْفِرينَ: طلب می کنیم که جزو مستغفرین باشیم. غفر؛ به معنای محو اثر [2]چیزی است. چیزی را پوشاندن، یا خطایی را درست کردن، یا کاری را اصلاح کردن، همه جزو معانی غفر قرار می گیرد. وقتی استغفار می کنیم، این ها را طلب میکنیم. اکنون نیز می خواهیم اعمالمان را محو و اصلاح بفرماید. چه کسی این طلب را می کند؟ کسی که به فقر خود و خطاهای خود پی برده باشد و عظمت الهی و غفران و محبت الهی را درک کرده باشد.
من عِبادِكَ الصّالِحينَ اْلقانِتينَ: در زمره بندگانت،عِبادِكَ عبد به کسی می گویند که در اثر ذلت و انقیادش، مطیع و بنده است. [3] پس می دانیم که پیش خداوند ذلیل ترین هستیم. و می خواهیم که مطیع ترین باشیم و مالکی داشته باشیم. الصّالِحينَ در زمره صالحین. صالح به کسی که عیب و نقصی در خودش وکارش نیست و فسادی در او نیست گفته می شود[4] اْلقانِتينَ در مورد نمازگزارانى كه در همه ساعات شب نماز مى گذارند و كسانى كه سكوت مى كنند و روزه دارد هستند[5] قانتين گفته مى شود و ما قنوت و تواضع و اطاعت دائمى را فقط نمى خواهيم بلكه مى خواهيم به واسطه این ویژگی در زمره قانتین باشیم. گاهی اوقات انسان ویژگی ای را دارد اما لایق رفتن در گروهی که آن ویژگی را دارا هستند نیست. پس داخل در این گروه ها شدن هم موضوعیت دارد.
مِنْ اَوْلِيآئِكَ الْمُقَرَّبينَ: اَوْلِيآء الله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اولیاخداوند رااینگونه توصیف می کنند: قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَ عَظَّمَهُ مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْكَلَامِ وَ بَطْنَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَ عَنَّى نَفْسَهُ بِالصِّيَامِ وَ الْقِيَامِ قَالُوا بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ هَؤُلَاءِ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ قَالَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ سَكَتُوا فَكَانَ سُكُوتُهُمْ ذِكْراً وَ نَظَرُوا فَكَانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَةً وَ نَطَقُوا فَكَانَ نُطْقُهُمْ حِكْمَةً وَ مَشَوْا فَكَانَ مَشْيُهُمْ بَيْنَ النَّاسِ بَرَكَةً لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِي كُتِبَتْ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ خَوْفاً مِنَ الْعَذَابِ وَ شَوْقاً إِلَى الثَّوَاب [6] رسول خدا فرمود هر كه خدا را شناسد و بزرگ داند دم از سخن بندد و شكم از خوراك و خود را بروزه و شبزندهدارى رنج دهد، گفتند پدران و مادران ما قربانت يا رسول اللَّه اينان اولياء اللَّه باشند؟ فرمود اولياء خدا خموشى گيرند و خموشى آنها ياد خداست و نگرند و عبرت گيرند و بگويند گفته آنان حكمت باشد ميان مردم راه روند و بركت زايد اگر عمر مقدر نبود جانشان در تنشان نميماند از ترس عذاب و شوق ثواب. الْمُقَرَّبين: فقط بدانیم که لفظ مقربین، در لسان روایات، از الفاظی است که مختص ملائکه به کار می رود. هر جا ملائکه می آید، مقربین می آید. و انسان می تواند به جایی برسد که بالاتر از مقام قرب ملائکه باشد… اللهم ارزقنا و اجعلنا
——————
[1] و يتصرّف على خمسة أوجه:الأول: يجري مجرى صار و طفق فلا يتعدّى، نجو جعل زيد يقول كذا ، قال الشاعر: فقد جعلت قلوص بني سهيل … من الأكوار مرتعها قريب و الثاني: يجري مجرى أوجد، فيتعدّى إلى مفعول واحد نحو قوله عزّ و جل: وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ [الأنعام/ 1]، وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ [النحل/ 78].و الثالث: في إيجاد شيء من شيء و تكوينه منه، نحو: وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً [النحل/ 72]، وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً [النحل/ 81]، وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا [الزخرف/ 10].و الرابع: في تصيير الشيء على حالة دون حالة، نحو: الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً [البقرة/ 22]، و قوله: جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا [النحل/ 81]، وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً [نوح/ 16]، و قوله تعالى: إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا [الزخرف/ 3].و الخامس: الحكم بالشيء على الشيء، حقا كان أو باطلا، فأمّا الحقّ فنحو قوله تعالى: إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ [القصص/ 7]، و أمّا الباطل فنحو قوله عزّ و جل: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً [الأنعام/ 136]، وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ [النحل/ 57]، الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ [الحجر/ 91]. المفردات في غريب القرآن، ص: 196
[2] محو الأثر، و تستعمل في الذنوب و المعاصي، و مفهوم المحو أعمّ.و أمّا مفاهيم الستر و الصفح و الإصلاح و غيرها: فمن لوازم محو الأثر، فانّه يوجب ستر الخطاء الواقع و الصفح عنه و الإصلاح. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص: 241
[3] (عبد): مطيع. بنده. از مجمع نقل شد كه او را در اثر ذلّت و انقيادش عبد گويند، پس معناى تذلّل و طاعت در آن ملحوظ است قاموس قرآن، ج4، ص: 280
[4] (صالح): شايسته. آنچه يا كسيكه شايسته و خوب است و در آن فساد نيست. قاموس قرآن، ج4، ص: 142
[5] المطيعين لله الدائمين على طاعته , … مجمع البحرين، ج2، ص: 215
[6] شيخ صدوق، أمالي الصدوق، 1جلد، اعلمى - بيروت، چاپ: پنجم، 1400ق. ص: 553
بیان ساده دعای روز دوم ماه مبارک رمضان
دعای روز دوم:
اَللّـهُمَّ قَرِّبْنى فيهِ اِلى مَرْضاتِكَ، وَجَنِّبْنى فيهِ مِنْ سَخَطِكَ وَنَقِماتِكَ،
خدايا نزديكم كن در اين ماه بسوى موجبات خشنوديت و دورم ساز در آن از خشم و عذابت
وَوَفِّقْنى فيهِ لِقِرآئِةِ اياتِكَ، بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
و موفقم دار در اين روز بخواندن آيات قرآنيت به رحمت خود اى مهربانترين مهربانان
در روز دوم، طبق این دعا چه می خواهیم؟
در روز دوم، از خداوند نه تنها رضایتش را می خواهیم، بلکه آن چیزی را می خواهیم که بواسطه آن، ما را به خداوند نزدیک و او را از ما راضی می کند. بدین معنا، هم عملی که مورد رضای خداست رو طلب می کنیم، هم نزدیکی بواسطه ی این عمل (قَرِّبْنى)که باید عملی مقبول شود، و هم نهایت این عمل که رضایت الهی است را خواستاریم.
نقطه مقابل رضای الهی که سخط [1]هست را نیز رد می کنیم و از خداوند می خواهیم که ما را از چیزی که مخالف رضای اوست دور بگرداند.
اما چرا از خدا می خواهیم که اول سخط خودش را از ما دور کند و بعد می گوییم نقمه را دور کند؟ سخط به معنای ضد رضایت [1] است و به معنای غضب شدیدی است که عقوبت را در پی دارد [2]. نقمه، نتیجه سخط و عدم رضایت خدا و غضب خداست.وقتی ما کاری را انجام دهیم که مورد رضای الهی نباشد، مستحق پاداش عقاب است. و نقمه به جزا و مکافاتی گفته می شود که با عقوبت همراه [3] هست.
بعد از طلب رضایت الهی و دور شدن از خشم و عقاب الهی، گویی به صورت مصداقی، یکی از اعمالی که مورد رضای خداوند است را از خداوند می خواهیم. قرائت آیات الهی. قرائت، به خواندن جملات و کلماتی گفته می شود که در کنار هم جمع شده باشند[4] این قرائت، به دو صورت بیان شده. هم به صورت خواندن و هم به صورت خوادن با فهم معنای آن. [5]
و ما هر دو سطح را از خداوند متعال که رحمت گستر بر همگان است، طلب میکنیم.
——————
[1] ضدّ الرِّضا : لسان العرب، ج7، ص: 312
[2] الغضب الشديد المقتضي للعقوبة: المفردات في غريب القرآن، ص: 402
[3] المكافأة بالعقوبة : لسان العرب، ج12، ص: 590
[4] القِرَاءَةُ: ضمّ الحروف و الكلمات بعضها إلى بعض في التّرتيل : المفردات في غريب القرآن، ص: 668
[5] هو تفهم و ضبط معاني مكتوبة بالبصر. مادّيّا أو معنويّا: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص: 219
بیان ساده دعای روز سوم ماه مبارک رمضان
دعای روز سوم:
اَللّـهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ الذِّهْنَ وَالتَّنْبيهَ، وَباعِدْنى فيهِ مِنَ السَّفاهَةِ وَالتَّمْويهِ،
خدايا روزيم كن در اين ماه تيزهوشى و بيدارى و دورم گردان در آن از بى خردى و اشتباه كارى
وَاجْعَلْ لى نَصيباً مِنْ كُلِّ خَيْر تُنْزِلُ فيهِ، بِجُودِكَ يا اَجْوَدَ الاَْجْوَدينَ
و مقرّر فرما برايم بهره اى از هر خيرى كه در آن نازل گردانى بجود و كرمت اى باجودترين جودمندان
در روز سوم، طبق این دعا چه می خواهیم؟
در این روز از خداوند می خواهیم که برایمان از هر خیری که در این ماه قرار داده شده، نصیبی قرار دهد. خیر ، هر نیکویی و جود و کرم [1] و بخششی است که هر کسی به آن تمایل دارد. فلذا این درخواست را با صفت جواد باری تعالی از خداوند می خواهیم. چون خیر، از کسی صادر می شود که اهل جود و کرم باشد.نکته ای که این جا هست، اسم تفضیل بودن واژه خیر هست. یعنی بهترین. نهایت هر چیزی رو از خداوند خواستاریم، اما متناسب با ظرفیت خود، نصیبی را می خواهیم. چرا که اگر خارج از ظرفیتمان بخواهیم، سودمندمان نخواهد بود. نصیبی از این خیر را برایم قرار بده. این نصیب متناسب با ظرف وجودی من است.
خداوند، بهترین ها را اگر به ما بدهد و ما دو ویژگی را نداشته باشیم، این بهترین و جود خداوند، به درد ما نمی خورد . مثل طلایی که دست نابینایی بیافتد و نداند که این طلاست. و او را به جای آهنی از دست بدهد. این دو ویژگی چیست؟ از خداوند می خواهیم که روزیمان کند الذِّهْنَ و التَّنْبيهَ.
ذهن، در لغت به معنای زیرکی و زکاوت [2] و فهم و عقل و نیز حفظ قلب [3] آمده است. کسی که بتواند نکته ای را دریافت کند، در قلب آن معنا را درک کند، با فکر و تعقل و ذهن خود آن را بپروراند و در موقعیت های مقتضی، استفاده کند، از زیرکی و زکاوت در امور برخوردار است. نکته ای را می بیند و استفاده می کند که دیگران نمی بینند. و این یک موهبت الهی است. پس ما این موهبت را از خداوند می خواهیم.
مورد دیگری که از خداوند می خواهیم تا بتوانیم نصیب بیشتری از خیر داشته باشیم و به بهترین وجه از آن استفاده کنیم، التَّنْبيهَ است. تنبیه مصدر است. از واژه نبه، که به معنی بیداری و قیام [4]در کتب لغت آمده است. اما تنبیه، فراتر از بیدار شدن است. معنی تنبیه آگاه ساختن است. هوشیار کردن کسی. وقتی کسی از خواب بیدار می شود، هنوز هوشیار نشده . وقتی از خواب بیدار شد و هوشیار شد، همان حالت یقظه و آگاهی برایش پیش می آید.
در ادامه کامل درخواست کردن را یاد می گیریم. هم از خداوند زیرکی و زکاوت و فکر را می خواهیم و هم آگاهی و بیداری از خواب های غفلت را و هم از خداوند می خواهیم که ما را از هر چه که در مقابل این دو خواسته مان هست ، دور بفرماید وَباعِدْنى فيهِ مِنَ السَّفاهَةِ وَالتَّمْويهِ، سفاهت به معنای سبکی و نقص در بدن و نیز سبکی نفس و خفتی انسان که بواسطه نداشتن عقل دچارش می شود[5]، است. نقطه مقابل الذهن که زیرکی و دارا بودن از عقل و فهم بود. نیز به معنای تلبیس آمده است.[6]و تلبیس هم مخالف آگاه ساختن است. مشتبه کردن و درهم و برهم کردن امری، تلبیس گفته می شود. و ما از هر چیزی که مخالف دو خواسته اولمان است، دوری می گزینیم.
این از زیبایی های ادعیه ماست که نقطه مثبت و منفی را در قالب درخواست و نخواستن بیان می کنند تا هم به صورت جامع دعارا کرده باشیم و هم آگاه باشیم که برای رسیدن به خواسته، باید این ها را از خود دور کنیم.
——————
[1] الخير: الكرم و الجود: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص: 157
[2] الذهن: الفطنة و الذكاء: مجمع البحرين، ج6، ص: 254
[3] الذِّهْنُ: الفهم و العقل. و الذِّهْن أَيضاً: حِفْظُ القلب : لسان العرب، ج13، ص: 174
[4] استَيقَظ، النُّبْه: القيام : لسان العرب، ج13، ص: 546
[5] السَّفَهُ: خفّة في البدن، و استعمل في خفّة النّفس لنقصان العقل، و في الأمور الدّنيويّة، و الأخرويّة : مفردات الفاظ القرآن، ص: 414
[6] التَّمْوِيهُ و هو التلبيس: لسان العرب، ج13، ص: 544
[7] التَّلْبِيس- [لبس]: مص، حقيقت را پوشانيدن و بر خلاف واقع چيزى گفتن يا اظهار نمودن،- پوشانيدن،- فى اصْطِلَاحِ النَّجَّارِين اوِ البَنَّائين: و در اصطلاح نجاران و بنايان روكش ساختن چوبى يا سنگى : فرهنگ ابجدی، ص 748
بیان ساده دعای روز اول ماه مبارک رمضان
دعای روز اول: [1]
اَللّـهُمَّ اجْعَلْ صِيامى فيهِ صِيامَ الصّآئِمينَ، وَقِيامى فيهِ قيامَ الْقآئِمينَ
خدايا قرار ده روزه ام را در اين ماه روزه روزه داران واقعى و شب زنده داريم را نيز همانند شب زنده داران
، وَنَبِّهْنى فيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلينَ، وَهَبْ لى جُرْمى فيهِ يا اِلـهَ الْعالَمينَ
و بيدارم كن در آن از خواب بيخبران و جنايتم را بر من ببخش اى معبود جهانيان
، وَاعْفُ عَنّى يا عافِياً عَنِ الْمُجْرِمينَ
و درگذر از من اى درگذرنده از جنايتكاران
در روز اول طبق این دعا، چه می خواهیم؟
وقتی انسانی راهی را قدم می گذارد، هم برای ابتدای راه پیش بینی می کند و هم آینده نگری و پایان راه و مسیر را در نظر دارد.
برای ابتدای راهمان می خواهیم که خداوند از گناهان ما درگذرد. واعف عنی.. و قبول داریم که ما مجرم هستیم. خود قبولی گناه، یه نوع پشیمانی و عذرخواهی به درگاه خداوند است. هب لی جرمی.. به برکت بخشش های ماه مبارک ما هم می خواهیم که جرم هایی که مرتکب شده ایم را بر ما ببخشاید.
برای کل راهمان دعا می کنیم که خداوندا روزه هایم را روزه ی واقعی قرار ده. صیامی ، صیام الصائمین. نه روزه ی تشنگی و گرسنگی. بلکه روزه ی واقعی قرار بده. و قیام هایم را قیام واقعی. شب زنده داری، این یعنی خدایا، توفیق شب بیداری هم به من بده. هم توفیقش را بده و هم این شب بیداری را شب بیداری واقعی قرار بده.
برای طول راه چه دعایی می کنیم؟ اینکه مرا از خواب غفلت بیدار کن. وَنَبِّهْنى فيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلين .
در این دعا، بیداری از غفلت(وَنَبِّهْنى فيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلين) بعد از بیداری و قیام لیل( قِيامى فيهِ قيامَ الْقآئِمينَ) آمده است. شاید باید شب زنده داری کنیم تا خداوند ما را از خواب غفلت بیدار نگه دارد.
—————–
[1] ادعیه هر روز ماه مبارک از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله روایت شده است. :ابن عباس عن النبي صلی الله علیه و اله تقول في اليوم الأول اللهم اجعل صيامي فيه صيام الصائمين و هب لي جرمي فيه يا إله العالمين و اعف عني يا عافيا عن المجرمين …..ابراهيم بن على عاملى كفعمى، المصباح، يك جلد، انتشارات رضى قم، 1405 هجرى قمرى؛ ص 613
سخن تازه
تا به حال به خودت ریاضت دادی؟
به خاطر چی این ریاضت رو دادی؟
اصلا می دونی ریاضت یعنی چی؟
ریاضت؟ تمرین کردن؟ سختی دادن؟
چی ارزش داره که من به خاطر اون، خودکنترلی داشته باشم؟
حکمت می خوای؟
سکوتت رو زیاد کن. به خودت گرسنگی بده.
نزدیک ماه مبارک هم هست. این ایام زیبایی برای روزه هست.
همتت را قوی کن و روزه بگیر. حالت به هم می خوره؟ بگیر و حالت به هم بخوره. به خدا نشون بده که روزه رو میگیری ولی حالت به هم می خوره و روزت باطل می شه ..تازه اگه بشه
بعد ببین خدا کمکت می کنه که روزه هاتو نگه داری؟
می دونین چرا می گم؟ سکوت و گرسنگی دادن رو؟به خاطر این: بخونین…اگه هوس نکردین که این دو رو داشته باشین..
بحار الأنوار : في حديثِ المعراجِ : يا أحمدُ، إنّ العبدَ إذا أجاعَ بَطْنَهُ و حَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِكمَةَ ، و إنْ كانَ كافرا تكونُ حِكمَتُهُ حُجّةً علَيهِ و وَبالاً ، و إنْ كانَ مؤمنا تكونُ حِكمَتُهُ لَهُ نورا و بُرهانا و شِفاءً و رَحمَةً ، فيَعلَمُ ما لَم يَكُن يَعلَمُ و يُبْصِرُ ما لَم يَكُن يُبْصِرُ ، فأوَّلُ ما اُبَصِّرُهُ عُيوبَ نَفْسِهِ حتّى يَشْتَغِلَ عَن عُيوبِ غَيرِهِ ، و اُبصِّرُهُ دَقائقَ العِلمِ حتّى لا يَدْخُلَ علَيهِ الشَّيطانُ بحار الأنوار : ٧٧/٢٩/٦
بحار الأنوار : در حديث معراج آمده است : اى احمد ! هر گاه بنده شكم خويش را گرسنگى دهد و زبانش را نگه دارد، حكمت را به او بياموزم . اگر كافر باشد حكمت او دليلى بر ضد او و وبال گردنش خواهد بود و اگر مؤمن باشد حكمتش براى او نور و برهان و شفا و رحمت خواهد شد. پس، آنچه را نمى دانسته است، بداند و آنچه را نمى ديده است، ببيند . نخستين چيزى كه به او نشان دهم عيبهاى خود اوست، تا بدين سبب از پرداختن به عيبهاى ديگران باز ماند، و دقايق علم را به او نشان دهم، تا شيطان به وجود او راه نيابد
اینو خود خود خدا گفته..حدیث معراج، حتی به کافر هم این حکمت داده می شه. یعنی اثر وضعی گرسنگی و سکوت حکمته…اونوقت من عرضه ندارم حکمت داشته باشم…واویلا بر من…
ویژگی خاص خاص خاص پیامبرم
همیشه از این ویژگی پیامبر خوشم می یومد و سعی می کردم که من هم این طور باشم….سعی کردنش که اشکال نداره!!
فى صِفَةِ النَّبىِّ صلى الله عليه و آله طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَد أَحكَمَ مَراهِمَهُ وَأَحمى (أمضى) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إِلَيهِ مِن قُلوبٍ عُمىٍ وَآذانٍ صُمٍّ وَأَلسِنَةٍ بُكمٍ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ وَمَواطِنَ الحَيرَةِ… ؛ نهج البلاغه، خطبه 108
در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: پزشكى است كه با دانش خود، همواره ميان مردم مى گردند، مرهمهايش را به خوبى فراهم و ابزار كارش را آماده كرده و آنها را هر جا كه لازم باشد، از دلهاى كور و گوشهاى كر و زبانهاى گنگ به كار مى برد. غفلت گاه ها و جايگاه هاى حيرت را جستجو و با داروى خود آنها را درمان مى كند.
آخه می دونین. خیلی از ماها مریض هستیم ولی نمی دونیم مریض هستیم. پیامبر صلوات الله علیه و اله رو اگه داشتیم، بهمون می گفتن که فلانی، الان این مریضی در وجودت هست و درمانت هم اینه…دیگه با خودت و خودت که می خواهی خوب بشوی یا ….
یکی از چیزهایی که به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می گیم اینه که آقا جون، می خواهیم خوب باشیم….این خوب بودن یعنی می خواهیم از مرهم های شما بهره ببریم..پس شما هم برای ما طبابت کنید…نمی خواهیم؟ باور کنید می خواهیم..
خوشم می یاد از کسی که قبل از اینکه چیزی ازش بخوان، بر آورده کنه. عین پیامبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه وآله
خوشم می یاد از کسی که وقتی می دونی دوستش، یا برادرش، یا خواهرش یا یه مسلمون و یه مومنی، به چیزی چه مال و چه علم و هر چیزی… نیاز داره، اون رو بهش هدیه می ده . قبل از اینکه درخواست کنه…
به نظرتون این طوری بهتر نیست که قبل از درخواست ها، ما بدیم؟؟
حتی به کسانی که نمی دونن که نمی دونن؟؟
چی بخونم؟
تقریبا هفت سال پیش بود که ما رفتیم زیارت خانه خدا..خدا روزی همه مان بکنه ان شاالله. رفته بودیم مسجدالنبی و عظمت اسلام و یکرنگی مسلمان ها رو می دیدیم. بماند اختلافات و دورنگی ها…آدم اگه بخواد یکرنگی و وحدت رو بهتر می تونه ببینه تا دورنگی و اختلاف رو.. اون جا که بودم نمیدونم چرا دلم می خواست پولی رو که برده بودم بزارم تو جیب اون ها و یه قرآن بخرم. ولی خریدمش. یه قرآن نسبتا کوچیک. و البته با تفسیر و این ها که حاشیه ی قرآن نوشته بود. از اون به بعد هر روز کار من شده بود این که این قرآن کوچیکم رو دست بگیرم و برم بشینم تو مسجدالنبی و هی قرآن بخونم و هی قرآن بخونم….یادش بخیر… خدا توفیقات همه رو برای قرآن خوندن زیاد کنه …آمین…امروز یکی از دوستام به من گفت که قران بخون و قران گوش بده… خب این دوستم هیچوقت الکی حرف نمی زنه. برای همین رفتم تو احادیث تورقی کردم. اولش به ذهنم اومد که چه جوری از دوستم باید تشکر کنم که به فکر منه؟ همین طور که کتاب ثواب الاعمال رو ورق می زدم چشمم به این روایت افتاد:
امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام نقل مى نمايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: اهل القران فى اعلى درجه من الادميين ما خلا النبيين و المرسلين فلا تستضعفوا اهل القران و حقوقهم فان لهم من الله لمكانا. اهل قرآن بالاترين درجات را پس از پيامبران و رسولان دارند. بنابراين ، اهل قرآن را ضعيف و حقوق آنها را كم نشماريد. زيرا آنان نزد خداوند مقام ارجمندى دارند. و چون این دوستم خودش اهل قرآن هست من شرمندش شدم و می شم در ادای حقش. درجه ی بعد از پیامبر و رسولانخیلی بالاست… خدایا کمکم کن حقوق مومنین رو به تمامه بتوانم ادا کنم و خود جبران کننده ی کاستی های من باش…آمین
این وسط می خوام از آب گل آلود ماهی تازه بگیرم. بیاین با هم برای دوستم و همه ی کسایی که هادی مردم به سمت قرآن و اهل بیت هستند دعا کنیم که:
پروردگارا، توفیقات آنان را روز افزون بگردان و در گنجینه ی قلبشان را همواره رو به سوی نور باز نگه دار و سینه هاشان را مملو از معارف نبوی قرار ده و آنان را عاملان و فاهمان قرآن قرار ده…. آمین..
خیالم که یه کمکی از این بابت راحت شد موندم که حالا من قرآن رو چقدر بخونم ؟ میدونستم که یه کار باید مستمر باشه تا در قلب هم اثر کنه و هم ملکه ی ادم بشه. اما من چقدر باید قرآن بخونم هر روز؟ تا اینکه روایت بعدی رو دیدم و مشتاق چند بار این روایت رو خوندم و داشتم حساب کتاب می کردم که من برم تو کودوم دسته بهتره و میتونم و این حرفا. اون روایت این بود:
امام باقر عليه السلام نقل مى نمايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:من قرا عشر آيات فى ليله لم يكتب من الغافلين و من قرا خمسين آيه كتب من الذاكرين و من قرا مائه آيه كتب من القانتين و من قرا مائتى آيه كتب من الخاشعين و من قرا ثلاثمائه آيه كتب من الفائزين و من قرا خمسمائه آيه كتب من المجتهدين و من قرا الف آيه كتب له قنطار و القنطار خمسمائه الف مثقا ذهبا و المثقال اربعه وعشرون قيراطا اصغرها مثل جبل احد و اكبرها ما بين السماء و الارض . كسى كه در شب ده آيه بخواند، از غافلين نوشته نمى شود. و كسى كه پنجاه آيه بخواند، از ذگر گويندگان نوشته مى شود. و كسى كه صد آيه بخواند، از نمازگزاران نوشته مى شود. و كسى كه دويست آيه بخواند، از خاشعين نوشته مى شود و كسى كه سيصد آيه بخواند، از رستگاران نوشته مى گردد. و كسى كه پانصد آيه بخواند، از كوشش كنندگان نوشته مى شود و كسى كه هزار آيه بخواند، يك قنطار براى او نوشته مى شود. كه هر قنطارى پانصد هزار مثقال طلاست . و هر مثقال بيست و چهار قيراط است و كوچكترين قيراط باندازه كوه احد و بزرگترين آن باندازه وسعت ما بين زمين و آسمان است . الله اکبر…اللهم الرزقنا….
همین طور که احادیث رو می خوندم و مونده بودم از این معارف ناب که اهل بیت به ما دادند یه هو یه سوالی برام پیش اومد. عین این سریال ها و فیلم ها که یه صحنه رد می شه صحنه ی بعد می یاد جلوی چشم ادم. و اون سوال این بود که حالا من مثلا قران خون، قرآن رو گوش بدم بهتره یا از حفظ بخونم(البته اونایی رو که حفظم دیگه) یا از روی قرآن بخونم؟ و الله اکبر از اینکه وقتی خدا بخواد معلمت بشه و مطلبی رو بهت یاد بده. حدیث بعدی جواب این سوال من بود. اونم چه جوابی.. از اون جوابایی که انسان خوشش می یاد چون پوزه ی دشمنش رو بر خاک می ماله با این کارش:
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: ليس شى اشد على الشيطان من القراء فى المصحف نظرا. هيچ چيزى براى شيطان سخت تر از قرائت قرآن از روى آن نيست و از اون جایی که ما می خوایم به شیطان سخت بگذره ، تلاوت قرانمون رو از رو می خونیم دیگه.
پروردگارا، به همه ی دوستداران خود، برکت و و سعت وقت را ارزانی دار و وقتشان را در راستای اموری که مورد رضای توست طی کن و توفیقاتشان را روز افزون بگردان…آمین
راستی یه سوال: چرا هر وقت هر کی دعا میکنه میگه توفیقات روز افزون و نمی گه توفیقات لحظه افزون؟؟؟؟ خب توفیقات لحظه ای زیاد بشه که بهتره تا روز. چرا واقعا؟ چرا؟؟؟
هم آدم و انسانیم و هم چی؟
الانه که دست و دلم بلرزه، می تونم بی خیال بشم و …. می تونم هم که نه….اره … مسئله سر تونستنه. ما می تونیم این گناه رو بکنیم. غیبت کسی رو بکنیم. به کسی تهمت بزنیم. به کسی ظلم کنیم. به کسی صدمه بزنیم و خیلی گناه های مخفی و آشکار دیگه. مهم این نیست که بتونیم. نه. مهم اینه که عفت بورزم. با اینکه می تونم نکنم…..حالا بخون که وقتی بتونی و گناه نکنی علاوه بر اینکه خلیفت اللهی و انسانیتت رو داری، پاکی و عصمت و اطاعت کودوم مخلوق خدا رو هم دارا می شی…..
امير المؤمنين عليٌّ عليهالسلام :
ما الُمجاهِدُ الشَّهيدُ في سَبيلِ اللّه بِأعظَمَ أجرا مِمَّن قَدَرَ فعَفَّ ، لَكادَ العَفيفُ أن يَكونَ مَلَكا مِنَ المَلائكةِ .
كسى كه در راه خدا جهاد كند و شهيد شود اجرش بزرگتر از كسى نيست كه بتواند گناه كند و عفّت ورزد ، انسان پاكدامن نزديك است كه فرشتهاى از فرشتگان خدا شود .
نهج البلاغة : الحكمة 474 منتخب ميزان الحكمة : 386
آدم ، فرشته هم بشه عالمی داره. هم آدمه، هم فرشته..چه شود… می تونی..فقط کافیه بگی بسم الله و بخوای..
خود نگهداری
یه نکته جالبی رو می خوام براتون بگم که تو ذهن خیلی هامون اشتباه یا بهتر بگم درست و دقیق جا نیافتاده. شاید اگه ما حواسمون به این نکته باشه راه تهذیب نفس برامون خیلی باز تر و راحت تر بشه و البته یادمون نره که توکل به خداوند متعال رو هیجوقت فراموش نکنیم.
و اما اون نکته : معنی تقوا چیه؟ خیلی ها تقوا رو به پرهیزگاری ترجمه کردن. ولی خب من به استناد از کتاب ده گفتار استاد مطهری معنای اون رو « خود نگهداری » می گم. بعضی وقت ها فکر می کردم که ادم چرا باید مثلا فلان کار رو نکنه چون ممکنه نتونه جلوی خودش رو بگیره و به گناه الوده بشه. همیشه دوست داشتم ریسک کنم و اون کار رو انجام بدم و خودم رو بسنجم ببینم ایا می تونم جلوی خودم رو بگیرم و گناه نکنم یا نه؟ و اون جاست که باافتخار می تونم به خدا بگم: خدایا من می تونستم ولی انجام ندادم. اما وقتی نرم سمت کاری، توانستنی نیست که بعد از اون افتخاری هم بتونم بکنم و سر بالا بگیرم جلوی خدا که اره خدایا، من این گناه رو انجام ندادم. یکی نیست به من نادان بگه : هنر نکردی که انجام ندادی، تو موقعیت گناه رو نداشتی و انجام ندادی. اگه موقعیتش بود و خودت رو نگه می داشتی و کف نفس می کردی و از خودت صیانت می کردی به خاطر خدا و تقوا داشتی این هنره. واین دقیقا همون نکته ای یه که من می خوام بگم. تقوا یعنی نه اینکه بترسی و جلو نری و از محیط گناه دور باشی. این تقوی، تقوای ضعفه به تعبیر شهید مطهری یا همون تقوای منفی اما اصل تقوا به این معناست که:
در روح خود حالتی رو پیش بیاری که به تو مصونیت روحی و اخلاقی می ده که اگه فرضا در محیطی قرار بگیره که وسایل و موجبات گناه فراهم باشه، آن حالت و ملکه روحی او را حفظ می کنه و مانع از آلودگی می شه. و این هنره و می شه تقوای قوت یا همون تقوای مثبت.
پروردگارا، چنان ما را تربیت کن که متقی به معنای واقعی شویم… آمین
عشق
تا حالا شده جگر گوشت جلوت، تو تب بسوزه و تو هر کاری بتونی براش انجام بدی و هیج فایده ای نداشته باشه؟
تا حالا شده انگشت های جگرگوشت لای در گیر کنه و از درد صورتش قرمز بشه و اونی که در رو گرفته اصلا متوجه نشه که دست بچه لای در گیر کرده و تو از ناراحتی و درد نتونی حرفی بزنی و هی بسوزی تا صدای جیغ بچه از گلوش بالاخره در بیاد و تازس که انگشتای له شدش از لای در بیرون کشیده بشه؟
تا حالا شده ووروجکت همین طور که داره بازی می کنه و می دوه و شادی می کنه یهو پاهاش لیز بخوره و از پشت محکم بخوره زمین و سرش گروپ صدا بده و تو تمام هیکلت تکه تکه بشه؟
تا حالا شده جگر گوشت دستش رو با چاقو ببره؟ یا مثلا از دماغش خووون بیاد؟ وقتی قرمزی خونش رو می بینی انگاره که قلبت خون ریزی کرده و از تو داغووون بشی؟
وووواااااای که چقدر این اتفاقات دردناک برای من پیش اومده. چقدر عشقم تو تب سوخته و بی حال افتاده رو دستم و نمی دونستم باید چه کنم. چقدر دستش لای در گیر کرده و از درد صداش تو گلوش خفه شده و تو فقط صورت لبو شدش رو می بینی و تمام سلول های بدنت انگار لای در گیر کرده و درد می کشی…خدایا، این عشق، این درد، این حس عمیقی که برای درک این کودک به من داده ای، این محبت عمیقی که در قلب من قرار داده ای، این شوقی که در دستانم قرار دادی تا با تمام وجودم کودکم را در آغوش بگیرم، همه ی این ها که اگه اتیشی باشه من مادر می رم و تو آتیش و این فرزند را از اتیش بیرون می اندازم و خودم تو آتیش می مونم، خدایا این محبتی که در قلب مادر قرار داده ای را سپاس می گویم. می دانم که می خواهی محبت خودت به من را به رخم بکشانی. یادم هست که گفته بودی محبتی که در قلب مادر هست یک ذره از محبتی است که خدا به بنده هایش دارد….
خدایا یعنی تو این قدر من رو دوست داری؟ یعنی محبت مادری را باید ضربدر چند هزار و میلیون بکنم که بفهمم محبت تو به من در چه اندازس؟ مگه همین محبت مادر هم کمه؟ اگه تو در همین حد هم به من محبت داشته باشی من باید از عشق تو به خودم بمیرم….پروردگارا، الاها، من عاشقتم. مرا ببخش که با خطاها و نفهمی های خود تو را به درد می آورم و خود را از آغوش پر مهرت دور می کنم. خدایا، مرا یاری کن تا بتوانم عبد خوبی برایت باشم و مولایم رو ببینم و حس کنم و درک کنم که اگه تو را بینم، گویی همه را دیدم و اگه تو را نبینم و همه را بینم ، گویی هیچکس را ندیدم….
دست به قیچی نزن!
یه سوال داشتم. من می تونم با دوستم قطع ارتباط کنم؟ می تونم اون رو نادیده بگیرم؟ می تونم هر کاری که کرد اون رو از خودم برونم ؟ می تونم؟ خدایا می تونم یا نه باید بمونم؟ باید پایدار باشم؟ باید استقامت داشته باشم؟ باید با خلق نیکو و دعای خیر دوستی هام رو حفظ کنم؟ چه کنم؟
جوابش رو امام علی علیه السلام به من داد. پس هنوزم امامم با من حرف می زنه. فقط کافیه بپرسم. طلب کنم جوابش رو. بگردم و می یابم. ممنونم خدایا از این جوابی که بر دهان مبارک و نورانی امیرالمؤمنین قرار دادی. …
امير المؤمنين عليٌّ عليهالسلام :لا تَقطَعْ صَديقا وإن كَفَرَ .
امام على عليه السلام :از هيچ دوستى مَبُر ، هر چند ناسپاس باشد .
منتخب ميزان الحكمة : 316
به این عبارت رهبرمون فکر کردین: “جذب حداکثری داشته باشیم.” به نظرتون این عبارت یعنی چی؟
پروردگارا، مرا هیچ گاه قطع کننده ی ارتباطات دوستی ام قرار مده و دوستی هایم را در جهت خودت، در راه خودت رهنمون کن…. آمین
حد و مرز
هر چیزی حد و مرزی داره. اگه مثلا آب رو بخوای تو لیوان بریزی، اون لیوان می شه حد و مرزش. دوستی هم که همواره با احساس قلبی و محبت همراهه تو قلب آدم ها جای داره و قلب هم که نامحدوده. پس این قلب ما حد و مرزی برای دوستیمون نداره و ما خودمون باید برای دوستی هامون چارچوب و حد و مرز بزاریم و حد مرزش همونیه که امام صادق فرمودند 1: ظاهر و باطنش با تو یکی باشه. وقتی ادم با دوستش یکرنگ بشه اون رو خودش می بینه و عیبش رو عیب خود و آبروش رو آبروی خودش می دونه. وقتی دوستش رو خودش بدونه هر کاری که از دستش بیاد برای خودش می کنه و یعنی برای دوستش و تو گرفتاری ها رها نمی کنه. اما نکته جالبش تو مقام و منصبه که آیا منی که فلان مقام رو گرفتم دیگه می یام با یه کارگری که دوستم بوده رابطه داشته باشم؟ یا اون رو خاک پای خودم حساب می کنم که اگه این طوری باشم بدبخت ترین آدم هام….
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
لا تَكونُ الصَّداقَةُ إلاّ بِحُدُودِها ، فَمَن كانَت فيهِ هذهِ الحُدودُ أو شَيءٌ مِنهُ ، وإلاّ فلا تَنسِبْهُ إلى شَيءٍ مِن الصَّداقَةِ ، فَأوَّلُها : أن تكونَ سَرِيرَتُهُ وعَلانِيَتُهُ لكَ واحِدَةً ،والثانيةُ :أن يَرى زَينَكَ زَينَهُ ، وشَينَكَ شَينَهُ ، والثالثةُ : أن لا تُغَيِّرَهُ علَيكَ وِلايَةٌ ولا مالٌ ، والرابعةُ : لا يَمنَعُكَ شَيئا تَنالُهُ مَقدُرَتُهُ ، والخامسةُ وهي تَجمَعُهذهِ الخِصالَ : أن لا يُسلِمَكَ عِندَ النَّكَباتِ .
امام صادق عليه السلام :
دوستى مرزهايى دارد كه هركس همه يا برخى از آنها را داشته باشد ، دوست است وگرنه او را اصلاً دوست مشمار : نخست اين كه ظاهر و باطنش با تو يكى باشد ؛ دوم اين كه آبروى تو را آبروى خودش داند و عيب و بیآبرويى تو را عيب و بىآبرويى خودش ؛ سوم اين كه مال و منصب او را نسبت به تو عوض نكند ؛ چهارم اين كه هر كمكى از دستش برمى آيد از تو دريغ نكند و پنجم، كه در بردارنده همه اين خصلتهاست، اين كه در هنگام گرفتاريها تو را تنها نگذارد
دقت کنیم روی صفات دیگه. اگه دیدی که تو سختی و گرفتاری ها، کسی هستی که دوستت رو تنها نمی ذاری، می شه یه کم به خودمون امید داشته باشیم که شاید بتوانیم دوست شویم. اما آیا دوست خدا شدن، هم به این صورت هست؟ زمانی که ابراهیم خلیل شد و مقام دوستی خداوند را دارا شد، دارای چه صفاتی بود؟
پروردگارا، دوستانم را در کنف حمایت و عزت و تایید خود قرار ده …آمین
میوه ی خوشمزه
مطلب قبلی گفتم که شادی و خوشحالی ما باید در چه اموری باشه. حالا می خوای بدونی که اگه چی رو داشته باشی می تونی شاداب باشی و اگه چی رو نداشته باشی خودت رو هم بکشی شاداب نمی تونی باشه؟ می خوای بدونی که ریشه ی شادی تو چیه؟ می خوای بدونی اگه میوه ی شادی رو بخوای بخوری و ازش لذت ببری باید چه بذری بکاری و این میوه رو از رو شاخه ی چه درختی بکنی؟ یا زیر سایه ی اون درخت بنشینی تا قانون جاذبه این میوه رو بندازه تو دامنت.
امام علی علیه السلام جواب من و تو رو می ده:
أصلُ العَقلِ القُدرَةُ ، وثَمَرَتُها السُّرورُ
ريشه خرد توانمندى است و ميوه آن شادى .
یعنی من انسان توانمند تر از اونی هستم که گمان می کنم . باید خودم رو توانمند بدونم تو مسائل. این رو یکی از دوستام همیشه به من می گفت که خودت باید مسائلت رو حل کنی. حالا من ِ توانمند این قدرت و توانمندیم رو رو چی باید سوار کنم؟ رو چی باید سرمایه گذاری کنم؟ اگر به توانمندی که باورش دارم، آب خرد بدهم، این درخت رشد می کند و اگر آب و نور الاهی و کود بدهم و علف هرزهایی که همه جا رشد می کنهد را، بچینم، اون وقت هست که ثمره می دهد و من می توانم بهره ببرم. ثمرش چیه حالا؟ شادی. جالبه که از توانمندی و خرد و عقلت استفاده می کنی برای اینکه میوه ی شادی رو بخوری؟ یعنی شاداب باشی؟ مگه این سرور و شادابی چه فایده ای برای انسان داره؟ چه نفعی به انسان می رسونه؟ اصلا مگه مهمه ما آدم ها شاد باشیم؟؟!!!!!
پی نوشت: قابل توجه اون دسته آدم هایی که می گن شماها همش اهل گریه هستید. این همه بافدیم و خوندیم که به ثمره ی شادی برسیم…
شادی در چه اموری؟
فإنَّ المَرءَ قد يَسُرُّهُ دَرْكُ ما لَم يَكُن لِيَفُوتَهُ ، ويَسُوؤهُ فَوتُ ما لَم يَكُن لِيُدرِكَهُ ، فَليَكُن سُرُورُكَ بما نِلتَ مِن آخِرَتِكَ ، وليَكُنْ أسَفُكَ على ما فاتَكَ مِنها .
امام على عليه السلام:
آدمى گاه براى دست يافتن به چيزى شاد مىشود كه در هر حال به آن مىرسد و براى نرسيدن به چيزى اندوهگين می شود كه هرگز به آن نمى رسيد . پس ، شادى تو در جايى باشد كه به امرى از امور آخرتت دست يابى و اندوهت آن جا باشد كه امرى از امور آن را از دست دهى.
چه جور می شه ؟ این نشان دهند ی این نیست که این دنیا با همی عظمتش در برابر آخرت هیچه و ناراحتی های این دنیا که دل و دست بعضی آدم ها رو لرزونده در مقابل ناراحتی آخرت ناچیز؟ پس چرا ناراحت باشیم اگه دنیای خود را مزرعه ی آخرت قرار دادیم. جالبه که این روایت دلیل یه روایت دیگه رو می گه. این که مؤمنین ادم های شادی هستند. اللهم الرزقنا
یا زهرا
یکی از چارچوب های ارتباط ما
با چه کسی باید بود؟ با چه کسی نباید بود؟ تا به حال به این دو جمله اندیشیده ایم؟
از نظر اسلام معیار در روابط انسان ها دین است. اگر کسی برای دین انسان ضرر داشته باشد باید از او اجتناب کرد و اگر کسی برای دین انسان مفید باشد باید با او در ارتباط بود. از حضرت اباعبدالله علیه السلام روایت شده که فرمودند: بنگر، کسی که برای دین تو فایده نداشته باشد به او اعتماد نکن و به صحبت با او رغبت نشان مده، زیرا هر چه غیر از خدا باشد نابود و عاقبت آن بد است.(نهج الفصاحه، ح484)
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله سؤال شد: کدام همنشین بهتر است؟ حضرت برای دوست و هم نشین سه معیار معرفی کرد و فرمود: هم نشینی خوب است که :
الف) دیدن او شما را به یاد خدا بیندازد:« مَن ذکَّرکم بالله رؤیَتـُه »
ب) سخن او بر دانشتان بیفزاید :« و زادکم فی علمکم منطقه »
ج) عمل او شما را به آخرت علاقه مند سازد : « و ذکَّرکم بالاخرة عمله »
اگر هم نشین، انسان را از یاد خدا غافل بسازد و برای دین و دنیای انسان فایده ای نداشته باشد، باید از وی پرهیز نمود که از مار خطرناک تر است.
کتاب علی
در پست قبلی حدیثی نوشته بودم که در کتاب علی امده بود: وَجَدنا فی کتاب علیٍ حالا می خوام بگم کتاب علی چیست؟
کهنترین مجموعۀ حدیثی، بلکه اوّلین تألیف نگاشته شده در جهان اسلام کتاب علی (علیه السلام) است که مولای متقیان حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) به خامۀ مبارک خود نگاشتند. از این مجموعه در روایتهای گوناگون به نام «کتاب علی» یا «جامعه» یاد شده و خصوصیات ذیل در توصیف آن بیان شده است:
1ـ کتاب علی (علیه السلام) مجموعهای گردآمده از احادیث به املای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در بیان احکام دین و تفسیر آیات توسط آن حضرت است.
2ـ این کتاب به شکل طومار و بالغ بر هفتاد ذراع بوده است.
3ـ در این کتاب کلیۀ احکام فقهی از طهارت تا دیات آمده و به جزئیترین فروع اشاره شده است.
4ـ در این کتاب افزون بر مطالب فقهی، اصول معارف و اخلاق آمده و نیز گویای اخبار ملاحم و فتن بوده است.
5ـ ائمۀ اطهار (علیهم السلام) از احکام این کتاب تبعیت نموده و از آن پیشی نمیگیرند و آن را نسخ نمیکنند.
6ـ کتاب علی (علیه السلام) در نزد جانشینان او یکی پس از دیگری بوده است، چنانکه روایات حاکی از وجود آن در نزد امام سجاد، امام جعفرصادق و امام موسی کاظم (علیهم السلام) موجود است.
نیم روز
اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا الحسین علیه السلام
چه بنویسد قلم وقتی قلمدان در جوهر دادن، مانده است و جز اشک و خون، چیزی نمی دهد.
چه بنویسد….
می شنوم صدای واحسیناه … وا جداه… وا رسول الله.
چه می کشید پیامبرم صلی الله علیه و اله وقتی هر روز، امام حسین علیه السلام را می دید و کربلا جلوی چشمانش می آمد. حق داشت بگرید … حق داشت..
چه می کشید پدرش علی علیه السلام… چه می کشید مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها…چه می کشید زینب کبری…چه کشید…
زینب علیها السلام همه ی این ها را در یک نیم روز دید، چه ظرفیت عظیمی داشت و امام حسین علیه السلام چه زیبا به او فرمود: يَا أُخَيَّةُ لَا يُذْهِبَنَّ حِلْمَكِ الشَّيْطَان [1] و اشک را از چشمان زینب پاک کرد وَ تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوع [2] و با زینب کلام ها گفت [3] …
السلام علیک یا ابا عبد الله
السلام علیک یابن رسول الله
[2] . َقَالَ لَهَا يَا أُخَيَّةُ لَا يُذْهِبَنَّ حِلْمَكِ الشَّيْطَانُ وَ تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فرمود: خواهرم، شكيبائيت را شيطان از دستت نربايد، (اين سخن را فرمود) و اشك چشمانش را گرفت . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ج2، ص : 91
[3] بخوانید در کتاب ارشاد شیخ مفید. ج 2، ص 93 - 95
نتواند...
بسم الله الرحمن الرحیم
صبحانه اش را خورده بود. آرام آرام نوازشش کردم و با نوازش و محبت، لباس هایش را پوشاندم. با بازی و خنده سوار ماشین شدیم. مثل همیشه گفت: بسم الله الرحمن الرحیم.. حرکـــــــــــــــــــــــت. ماشین را استارت زدم و حرکت کردیم. سوره های مختلف را می خواندیم. شعر می خواندیم. تا به مهدکودک رسیدیم. به خدا سپردمش و از او خداحافظی کردم.
کمر بند را می بستم. فکر می کردم امروز روزی ما چه خواهد شد. اللهم الرزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه... استارت زدم و چند دقیقه بعد ……از جلوی در بخش فرهنگی مدرسه گذشتم. همیشه داخل می شدم اما این بار چرا داخل نشدم؟! تابلوی اعلانات را خواندم. یادم نیست چه بهانه ای جور کردم. فکر می کنم وبلاگ ها بود. داخل شدم و سلام و احوالپرسی. از وبلاگ پرسیدم.. گفتم می خواهید برایتان بنویسم: نشستم و نوشتم. نوشتم و نوشتم و اشک ریختم. اشک ریختم و نوشتم و بغض در گلویم مانده بود. می خواهی بدانی چه نوشتم؟ بخوان. بخوان به نام پروردگارت:
همه چادرهايشان را انداخته بودند روي صورت هايشان. صداي ناله و گريه بود كه مي شنيدم. صداها بلند تر مي شد. او اما همچنان، هاج و واج همه را نگاه مي كرد. همه گريه مي كردند او ساكت و آرام نشسته بود. ديگر نمي ديدمش. چراغ ها خاموش شده بود. قطره هاي بلورين اشك، مانع ديدن او مي شد. از نگاه كردن او منصرف شدم. سرم را پايين انداختم و ….اخرهاي روضه بود. صدا ها كم كم آرام تر مي شد. و سيعلم الذين را مي خواند. اشك هايم را پاك كردم. همه ساكت شده بودند. اما او، ناگهان شروع كرد به گريه كردن و ناله … گريه مي كرد. درِ گوشش گفتند: روضه تمام شد. او …، گريه مي كرد. نگاهش مي كردم. كمي آرام مي شد و باز هم گريه مي كرد. رفتم كنارش. پرسيدم چيزي شده؟ چرا گريه مي كني؟ انگار كه داغ دلش را تازه كرده باشم. باز هم ناله هايش بلند تر شد. همه در حال رفتن بودند. او نشسته بود و اشك مي ريخت. ليوان آبي اوردم و دستش دادم تا آرام تر شود. اما تا ليوان را ديد، باز هم ناله هايش بيشتر شد. آب را كناري گذاشتم. در گوشش گفتم: اون موقع كه روضه مي خوندن تو آروم نشسته بودي، حالا چي شده كه گريه ات بند نمي ياد؟
نگاهي به من كرد. با صدايي كه بيشتر شبيه نجوا بود گفت: چه كشيد امام سجاد عليه السلام. تا به حال به اين فكر كردي؟ كه پسري، در بستر بيماري باشد، نتواند از جاي خود بلند شود، و پدرش به ميدان جنگ برود. پدری که او را بزرگ کرده ، به او راه رفتن آموخته، به او حرف زدن آموخته، پا به پای او در خوشی ها و تلخی ها بوده. صداي عمويش را بشنود كه برادر را صدا مي زند اما نتواند تكاني بخورد. صداي جيغ هاي كودكان را بشنود اما نتواند نوازششان كند. صداي فرشتگان و عرشيان را بشنود و بداند كه الان است كه سر پدرش را، امامش را…. اما نتواند از جاي خود بلند شود و جلوي آن ها را بگيرد. جلوي چشمانش ببيند كه امامش را، پدرش را تير مي زنند، شمشير مي زنند، ناجوانمردانه به او حمله كرده اند، اما نتواند سپري براي پدرش باشد. نتواند جلوي سيلي كه به دختران مي زنند را… نتواند…. نتواند…. همين طور مي گفت نتواند…
كسي آمده بود و به ما هی مي گفت: خانم ها، روضه تمام شده، همه رفته اند، شما چرا هنوز گريه مي كنيد؟ نگاهش كرديم و باز هم …..
پی نوشت: این اتفاق واقعی بود. خواستم مطلب اولم را مزین به نام خدا و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام کرده باشم.