حد و مرز
هر چیزی حد و مرزی داره. اگه مثلا آب رو بخوای تو لیوان بریزی، اون لیوان می شه حد و مرزش. دوستی هم که همواره با احساس قلبی و محبت همراهه تو قلب آدم ها جای داره و قلب هم که نامحدوده. پس این قلب ما حد و مرزی برای دوستیمون نداره و ما خودمون باید برای دوستی هامون چارچوب و حد و مرز بزاریم و حد مرزش همونیه که امام صادق فرمودند 1: ظاهر و باطنش با تو یکی باشه. وقتی ادم با دوستش یکرنگ بشه اون رو خودش می بینه و عیبش رو عیب خود و آبروش رو آبروی خودش می دونه. وقتی دوستش رو خودش بدونه هر کاری که از دستش بیاد برای خودش می کنه و یعنی برای دوستش و تو گرفتاری ها رها نمی کنه. اما نکته جالبش تو مقام و منصبه که آیا منی که فلان مقام رو گرفتم دیگه می یام با یه کارگری که دوستم بوده رابطه داشته باشم؟ یا اون رو خاک پای خودم حساب می کنم که اگه این طوری باشم بدبخت ترین آدم هام….
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
لا تَكونُ الصَّداقَةُ إلاّ بِحُدُودِها ، فَمَن كانَت فيهِ هذهِ الحُدودُ أو شَيءٌ مِنهُ ، وإلاّ فلا تَنسِبْهُ إلى شَيءٍ مِن الصَّداقَةِ ، فَأوَّلُها : أن تكونَ سَرِيرَتُهُ وعَلانِيَتُهُ لكَ واحِدَةً ،والثانيةُ :أن يَرى زَينَكَ زَينَهُ ، وشَينَكَ شَينَهُ ، والثالثةُ : أن لا تُغَيِّرَهُ علَيكَ وِلايَةٌ ولا مالٌ ، والرابعةُ : لا يَمنَعُكَ شَيئا تَنالُهُ مَقدُرَتُهُ ، والخامسةُ وهي تَجمَعُهذهِ الخِصالَ : أن لا يُسلِمَكَ عِندَ النَّكَباتِ .
امام صادق عليه السلام :
دوستى مرزهايى دارد كه هركس همه يا برخى از آنها را داشته باشد ، دوست است وگرنه او را اصلاً دوست مشمار : نخست اين كه ظاهر و باطنش با تو يكى باشد ؛ دوم اين كه آبروى تو را آبروى خودش داند و عيب و بیآبرويى تو را عيب و بىآبرويى خودش ؛ سوم اين كه مال و منصب او را نسبت به تو عوض نكند ؛ چهارم اين كه هر كمكى از دستش برمى آيد از تو دريغ نكند و پنجم، كه در بردارنده همه اين خصلتهاست، اين كه در هنگام گرفتاريها تو را تنها نگذارد
دقت کنیم روی صفات دیگه. اگه دیدی که تو سختی و گرفتاری ها، کسی هستی که دوستت رو تنها نمی ذاری، می شه یه کم به خودمون امید داشته باشیم که شاید بتوانیم دوست شویم. اما آیا دوست خدا شدن، هم به این صورت هست؟ زمانی که ابراهیم خلیل شد و مقام دوستی خداوند را دارا شد، دارای چه صفاتی بود؟
پروردگارا، دوستانم را در کنف حمایت و عزت و تایید خود قرار ده …آمین