میوه ی خوشمزه
مطلب قبلی گفتم که شادی و خوشحالی ما باید در چه اموری باشه. حالا می خوای بدونی که اگه چی رو داشته باشی می تونی شاداب باشی و اگه چی رو نداشته باشی خودت رو هم بکشی شاداب نمی تونی باشه؟ می خوای بدونی که ریشه ی شادی تو چیه؟ می خوای بدونی اگه میوه ی شادی رو بخوای بخوری و ازش لذت ببری باید چه بذری بکاری و این میوه رو از رو شاخه ی چه درختی بکنی؟ یا زیر سایه ی اون درخت بنشینی تا قانون جاذبه این میوه رو بندازه تو دامنت.
امام علی علیه السلام جواب من و تو رو می ده:
أصلُ العَقلِ القُدرَةُ ، وثَمَرَتُها السُّرورُ
ريشه خرد توانمندى است و ميوه آن شادى .
یعنی من انسان توانمند تر از اونی هستم که گمان می کنم . باید خودم رو توانمند بدونم تو مسائل. این رو یکی از دوستام همیشه به من می گفت که خودت باید مسائلت رو حل کنی. حالا من ِ توانمند این قدرت و توانمندیم رو رو چی باید سوار کنم؟ رو چی باید سرمایه گذاری کنم؟ اگر به توانمندی که باورش دارم، آب خرد بدهم، این درخت رشد می کند و اگر آب و نور الاهی و کود بدهم و علف هرزهایی که همه جا رشد می کنهد را، بچینم، اون وقت هست که ثمره می دهد و من می توانم بهره ببرم. ثمرش چیه حالا؟ شادی. جالبه که از توانمندی و خرد و عقلت استفاده می کنی برای اینکه میوه ی شادی رو بخوری؟ یعنی شاداب باشی؟ مگه این سرور و شادابی چه فایده ای برای انسان داره؟ چه نفعی به انسان می رسونه؟ اصلا مگه مهمه ما آدم ها شاد باشیم؟؟!!!!!
پی نوشت: قابل توجه اون دسته آدم هایی که می گن شماها همش اهل گریه هستید. این همه بافدیم و خوندیم که به ثمره ی شادی برسیم…