سیاه مشق

  • ورود 

عشق

27 بهمن 1390 توسط قلم

تا حالا شده جگر گوشت جلوت، تو تب بسوزه و تو هر کاری بتونی براش انجام بدی و هیج فایده ای نداشته باشه؟

تا حالا شده انگشت های جگرگوشت لای در گیر کنه و از درد صورتش قرمز بشه و اونی که در رو گرفته اصلا متوجه نشه که دست بچه لای در گیر کرده و تو از ناراحتی و درد نتونی حرفی بزنی و هی بسوزی تا صدای جیغ بچه از گلوش بالاخره در بیاد و تازس که انگشتای له شدش از لای در بیرون کشیده بشه؟

تا حالا شده ووروجکت همین طور که داره بازی می کنه و می دوه و شادی می کنه یهو پاهاش لیز بخوره و از پشت محکم بخوره زمین و سرش گروپ صدا بده و تو تمام هیکلت تکه تکه بشه؟

تا حالا شده جگر گوشت دستش رو با چاقو ببره؟ یا مثلا از دماغش خووون بیاد؟ وقتی قرمزی خونش رو می بینی انگاره که قلبت خون ریزی کرده و از تو داغووون بشی؟

وووواااااای که چقدر این اتفاقات دردناک برای من پیش اومده. چقدر عشقم تو تب سوخته و بی حال افتاده رو دستم و نمی دونستم باید چه کنم. چقدر دستش لای در گیر کرده و از درد صداش تو گلوش خفه شده و تو فقط صورت لبو شدش رو می بینی و تمام سلول های بدنت انگار لای در گیر کرده و درد می کشی…خدایا، این عشق، این درد، این حس عمیقی که برای درک این کودک به من داده ای، این محبت عمیقی که در قلب من قرار داده ای، این شوقی که در دستانم قرار دادی تا با تمام وجودم کودکم را در آغوش بگیرم، همه ی این ها که اگه اتیشی باشه من مادر می رم و تو آتیش و این فرزند را از اتیش بیرون می اندازم و خودم تو آتیش می مونم، خدایا این محبتی که در قلب مادر قرار داده ای را سپاس می گویم. می دانم که می خواهی محبت خودت به من را به رخم بکشانی. یادم هست که گفته بودی محبتی که در قلب مادر هست یک ذره از محبتی است که خدا به بنده هایش دارد….


خدایا یعنی تو  این قدر من رو دوست داری؟ یعنی محبت مادری را باید ضربدر چند هزار و میلیون بکنم که بفهمم محبت تو به من در چه اندازس؟ مگه همین محبت مادر هم کمه؟ اگه تو در همین حد هم به من محبت داشته باشی من باید از عشق تو به خودم بمیرم….پروردگارا، الاها، من عاشقتم. مرا ببخش که با خطاها و نفهمی های خود تو را به درد می آورم و خود را از آغوش پر مهرت دور می کنم. خدایا، مرا یاری کن تا بتوانم عبد خوبی برایت باشم و مولایم رو ببینم و حس کنم و درک کنم که اگه تو را بینم، گویی همه را دیدم و اگه تو را نبینم و همه را بینم ، گویی هیچکس را ندیدم….

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 3 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

موضوعات: همه مطالب, ارتباط با خدا, ریزنوشت هایم لینک ثابت

نظر از: موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) [عضو] 
  • معصومیه خواهران قم
5 stars

الهی هب لی کمال الا نقطاع الیک
———————-
آمین به دعایتان.

1390/11/29 @ 21:53
نظر از: الزهرا (س) نصر [عضو] 
  • الزهرا(س) نصر
5 stars

آخی
چقدر لطیف بود
چند وقته دیر به دیر از قلمتون بهره می بریم بانو !
——————-
سلام
دیر به دیر؟!!
پست ها حداکثر 6 روز به 6 روز هست.
امیدوارم توفیقمون بیشتر بشه. دعامون بفرمایید.
التماس دعا
پایدار باشید

1390/11/29 @ 11:50
نظر از: مهدی [بازدید کننده] 
  • http://jahanshenasi.mihanblog.com/post/10>
مهدی
5 stars

سلام
شما در وبلاگ جهانشناسی لینک شدید.
—————-
سلام
احتمالا در تقدیر هست. چون من لینکی ندیدم..
ممنون از در تقدیرهاتون.
:)
پایدار باشید

1390/11/27 @ 20:18


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

سیاه مشق

سلام
خوش آمدید.
ممنون از همه دوستانی که نظر می گذارند و من رو با کلماتی بیشتر آشنا می کنند.
پایدار باشید.
------------------------------------
مطالب این وبلاگ، تماما دست نویس حقیر است.
اگر در نت، دیدید، عین این مطلب قرار داده شده، یا خودم اون مطلب رو قرار دادم و یا اینکه سایت ها، نقل کرده اند. .

موضوعات

  • همه
  • همه مطالب
  • اعتقادی
    • خداشناسی
    • امام شناسی
    • معاد شناسی
    • انسان شناسی
  • اخلاقی
  • روایی
    • برداشت روایی
  • ارتباط با خدا
    • شرح ساده ادعیه ماه مبارک رمضان
  • ریزنوشت هایم
  • ارتباط با خود
  • ارتباط با دیگران
  • مقام معظم رهبری دامت برکاته
  • معصومین علیهم السلام
    • اباعبدالله الحسین سلام الله علیه
  • فرهنگی، اجتماعی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

آمار

  • امروز: 7
  • دیروز: 50
  • 7 روز قبل: 54
  • 1 ماه قبل: 221
  • کل بازدیدها: 27530
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس